نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 417
مىكند، حس مىكنيد دستى به شما مىخورد و
مىگوييد كه جونز با دست خود شما را لمس مىكند، اگر او به تازگى حمام نكرده باشد،
از نزديك شدن او احساس اشمئزاز مىكنيد و اين رايحه نامطبوع را به جونز نسبت
مىدهيد. و اكنون اگر تحت تأثير اين بحث قرار گرفته باشيد ممكن است او را خطاب
كنيد كه گويى در پشت تلفن است و بگوييد: تو آنجا هستى؟ و بلافاصله بشنويد: (اوه
بله، مگر نمىبينى؟!) لكن اگر همه اينها را شاهد بگيريد به اينكه او آنجاست، نقطه
نظر اين بحث را در نيافتهايد.»[1]
مقصود راسل اين است كه حتى وجود فردى مثل آقاى جونز براى رفيق و
دوستش يك نوع استنباط است نه يك اطلاع و مشاهده مستقيم. ولى راسل به حكم اينكه
يگانه شناخت منطقى كه قبلا مورد قبول قرار داده اين مىداند كه شىء مورد شناسايى
مستقيما تحت مطالعه درآمده باشد و يا لااقل نتيجه يك تعميم باشد در صورتى كه وجود
آقاى جونز نه مستقيما مشهود انسان واقع مىشود و نه نتيجه تعميم مشهوده به غير
مشهوده است، پس نتيجه مىگيرد منطقا وجود آقاى جونز مشكوك است و از نظر
علمىغيرقابل اثبات. اين نتيجه گيرى غلط، ناشى از سيستم منطقى و فلسفى غلط راسل در
باب شناخت منطقى است.[2]
منطق عمل
راسل هم متوجه شده شناختى كه مىگويد (معيار عمل است) غلط است، اين
خود يك شناخت خود معيار در نظر گرفته شده كه داخل در منطق ارسطو مىشود، چرا؟ زيرا
تو مىگويى اگر شناخت درست باشد در عمل نتيجه مىدهد (راسل مىگويد اين را من قبول
دارم)، بعد مىگويى چون اين در عمل نتيجه داد پس درست است. مىگويد اين حرف غلط
است. (اگر شناخت درست باشد در عمل نتيجه مىدهد) درست است ولى (اگر در عمل نتيجه
داد پس شناخت درست است) درست نيست، چطور؟ به اصطلاح منطقيّين به آن (لازم اعم)
مىگويند. مثلا از اين سخن كه (اگر اين شىء گردو باشد گرد است) چهار صورت مىتوان
نتيجه گرفت، به چهار شكل مىتوان روى آن انديشيد: اگر گردو باشد گرد است لكن
[1] - برگرفته شده از كتاب جهانبينى علمى راسل ص 58-
60.