نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 406
و هر چه احساس اجتماعى را بيشتر فاقد باشند
بايد بيشتر دينى و مذهبى باشند؛ در صورتى كه قضيه برعكس است؛ هميشه افرادى، مذهبى
به معنى واقعى هستند كه احساس اجتماعى در آنها از ديگران زندهتر است. آيا
اميرالمؤمنين بيشتر احساس دينى داشت يا معاويه؟ آيا اميرالمؤمنين (ع) بيشتر احساس
اجتماعى داشت كه مىگفت اگر ديگرى در اقصا بلاد مملكت من گرسنه باشد من اينجا درد
مىكشم (از اين بالاتر هم مىشود؟!):
آرى، آيا اميرالمؤمنين كه چنين مىگفت بيشتر احساس اجتماعى داشت يا معاويه؟
همين افرادى كه اين حس اجتماعى به عالىترين وجه در آنها زنده است، آنها مذهبى
هستند نه آنهايى كه خود اجتماعى شان را فراموش كردهاند، بعد خودشان را تنها همان
خود فردى مىبينند و بعد مىگويند پس اينها مال جاى ديگر است؛ افرادى كه اين حسها
بيشتر در آنها زنده است همانها مذهبىتر هستند.
به علاوه، در اين نتيجه گيرى نهايى كه اين آدم خواسته بكند، خواسته
توجيهى براى اين آخرين سنگرى كه در اختيار اين ضد مذهبها هست- كه اين آخرين سنگر
هم دارد گرفته مىشود- درست كند و آن اين است كه تاكنون همواره مىگفتند: دين رفت،
مذهب رفت، رفتنى است، اين طور كه ما وضع دنيا را مىبينيم عنقريب دين مىرود، علم
آمد مذهب رفت، عدالت اجتماعى آمد مذهب رفت، ... كمكم مىبينند همه اين معيارها،
مقياسها غلط از آب درآمده؛ اين طور كه مذهب نشان مىدهد. خير، تشريف دارد، خاطر
آقايان جمع باشد از بين رفتنى نيست و وجود دارد. حال آمدهاند چنين توجيهى مىكنند
كه نه، مذهب هست، باقى است و نمىشود مذهب از بين برود [ولى ريشه الهى ندارد] حرف
آخرش اين است كه: «از آنچه گذشت نتيجه بگيريد كه ايدئولوژى به طور اعم و مذهب به
طور اخص از مظاهر اساسى زندگى اجتماعى هستند و كسانى كه تصور مىكنند با پيشرفت
انسان و دانش او اينها از بين خواهند رفت، نه ساختمان اجتماع را درست شناختهاند و
نه ماهيت ايدئولوژى و مذهب را.»
يك چنين توجيهى مىخواهند بكنند. به اينها بايد گفت كه اگر اين حرف
درست باشد. با پيشرفت جامعه شناسى آقاى دوركهيم، ديگر مذهب بايد از بين برود، زيرا
حرف دوركهيم هم