نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 403
حيات مخصوص به خود دارد اجل دارد، قوت دارد،
ضعف دارد، سرنوشت مشترك دارد و ... من در اين جزوه كوچكى كه اخيرا منتشر كردهام
به نام قيام و انقلاب مهدى (عج) از ديدگاه فلسفه تاريخ، ضمن اشاره به اين بحث، چند
جا- كه جاى اين بود كه بايد مراجعه كرد- در پاورقى به تفسيرالميزان ارجاع كردهام.
تعبيراتى كه در قرآن هست: «لكل امة اجل، اذا جاء
اجلهم فلايستأخرون ساعة ولا يستقدمون»[1]
و اساسا اينكه قرآن حكم را روى قوم مىبرد: اقوامى چنين بودند و ما اقوام را هلاك
كرديم، و [از نظر قرآن] در ميان اقوام سرنوشت مشترك در كار نيست، اگر يك اقليت
صالح در ميان يك قوم باشد تأثيرى در وضع قوم نمىگذارد- چنانكه عكس قضيه هم همين
جور است- از باب اينكه خود قوم و ملت يك حكم واحد دارد، [اين امر مويد آن است كه
جامعه يك واحد حقيقى است نه يك واحد اعتبارى]
تا اينجاى نظريه مذكور همه درست است ولى اينكه تركيب جامعه چگونه
تركيبى است، ما روى اين قضيه كه بحث كرديم به اينجا رسيديم كه تركيب جامعه انسانى
يك تركيب نوع سوم است، يعنى نه از نوع تركيب اعتبارى است (چون واقعا يك تركيب
حقيقى است) ونه از نوع تركيبهاى طبيعى يا شيميايى است، زيرا در تركيبهاى طبيعى و
شيميايى اصلًا شخصيت اجزاء به هيچ نحو استقلال ندارد، مستحيل است در شخصيت كل، ولى
افراد در جامعه در اين حد شخصيتشان مستحيل نمىشود و لازمه نظريه دوركهيم واشخاصى
كه در اين حد اصالت اجتماعى هستند، جبر اجتماعى است، يعنى لازمهاش اين است كه فرد
از خودش هيچ ارادهاى و هيچ تشخيصى نداشته باشد؛ يعنى وقتى كه حس مىكند، اين
جامعه باشد كه حس مىكند، وقتى كه اراده مىكند اين جامعه باشد كه اراده مىكند و
فرد اساسا در مقابل جامعه هيچ استقلال نداشته باشد؛ وحال آنكه در عين اينكه جامعه
يك حقيقت و يك نوع تركيب است، استقلال فرد دريك حد معين محفوظ است ولهذا فرد
مىتواند جامعه خودش را عوض كند.
فرد مىتواند علىرغم سير وجريان رودخانه جامعه درجهت خلاف جامعه سير
وحركت كند، مىتواند مسير تاريخ را عوض كند، و اين همان مساله است، كه انسان كه
اختيار و آزادى دارد، در مقابل جبر جامعه هم آزادى واستقلالش دريك حد زيادى محفوظ
است.[2]