responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على    جلد : 1  صفحه : 385

انسان از نظر جنسى تمايلى پيدا مى‌كند ولى شرايط و محيط اجتماعى اجازه بروز نمى‌دهد، چاره‌اى نمى‌بيند الا اينكه اين ميل و به اصطلاح اين عشق را فراموش كند. مثلا به خيابان مى‌رود، چشمش به يك صورت مى‌افتد، دلش به دنبال چشم مى‌رود،[1] ولى انسان حس مى‌كند كه نمى‌شود دنبالش را گرفت، راه بسته است، چاره‌اى نمى‌بيند جز اينكه فراموش كند، فراموش هم مى‌كند ولى در واقع فراموش نكرده است، قضيه فراموش شدنى نيست. وقتى آن ميل ديد كه به او اجازه بيرون آمدن از اين طرف نمى‌دهند، از آن دروازه ديگر كه در روان انسان وجود دارد مى‌گريزد و به روان ناخودآگاه مى‌رود. اين احساس و تمايل هميشه مى‌داند كه اگر بخواهد بيرون بيايد فورا مى‌گويند: برو گم شو! و اجازه بيرون آمدن به او نمى‌دهند. اما او كه نمى‌تواند براى هميشه در روان ناخودآگاه بماند. چه مى‌كند؟ تغيير چهره و قيافه مى‌دهد، ماسك به چهره خودش مى‌زند. مثل كسى كه در كشورى تحت تعقيب است، از مرزها فرار مى‌كند و به خارج از كشور مى‌رود، مى‌داند اگر با آن چهره و قيافه و با آن شناسنامه و گذرنامه از مرز داخل شود فورا توقيف مى‌شود، و از طرفى مى‌خواهد به كشور بيايد، چه مى‌كند؟

شناسنامه و گذرنامه‌اش را عوض مى‌كند، ماسك مى‌زند و با نام ديگر از مرز وارد مى‌شود.

فرويد معتقد است كه بسيارى از تجليات روان ناخودآگاه انسان، عناصر رانده شده از روان خودآگاه است كه ابتدا جنبه سفلى و جنبه پست و حيوانى داشته‌اند، بعد گريخته‌اند و به روان ناخودآگاه رفته‌اند، چاره‌اى نديده‌اند جز اينكه در يك لباس و با ماسك و چهره ديگرى بيرون بيايند. مثلا به صورت يك خير خواهى اخلاقى بروز مى‌كنند. وقتى انسان مى‌بيند عاطفه‌اى در دلش بروز كرده و مثلا مدتى است اين ميل در او پيدا شده كه در موسسات نيكوكارى خدمت كند، آن وقت به آن اجازه بيرون آمدن مى‌دهد، چرا؟ چون شناسنامه و گذرنامه‌اش عوض شده، چهره و لباس و قيافه‌اش تغييركرده‌است.

فرويد اصلًا به انسانيت اصيل اعتقاد ندارد، مى‌گويد آنچه شما آن را انسانيت و تعالى انسانيت مى‌ناميد ذاتش حيوانيت است، حيوانيت رانده شده از روان ناخودآگاه و (رفته در درون) بدون اينكه ماهيت و ذواتش تغيير كرده باشد، فقط چهره و شناسنامه و گذرنامه و لباس‌


[1] - به قول شاعر: دل برود چشم چو مايل بود دست نظر رشته كش دل بود

عجيب است كه اين شعر را كسى گفته كه تبليغ عريانى كرده است.

نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على    جلد : 1  صفحه : 385
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست