نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 376
است. نهتنها كمالها و ارزشهاىديگر در اين
مكتب ناديده گرفته شده، بلكهاين مكتب علىرغم ادعايى كه مىكند كه طرفدار قدرت
است، خود قدرت را هم خوب نشناختهاست. اين مكتب، قدرتى را شناختهاست كه همان قدرت
حيوانى مىباشد. قدرت حيوانى عبارت است از همان زورى كه در عضلات حيوانى است. همه
قدرتهاى حيوان منحصر در قدرت عضلانى است، قدرتهايى كه در عضلات حيوان وجود دارد و
همه خواستههاى حيوان خواستههاى نفسانى است. اهميت بشر در اين است كه در انسان
مبدأ قدرتى غير از قدرت عضلانى وجود دارد، يعنى فرضا اگر مكتب ما مكتب قدرت باشد
نتيجه، آن نيست كه آقاى نيچه نتيجه گرفته است كه: انسان بايد تابع قدرت باشد، كوشش
كنيد قدرت بدست بياوريد، حال كه قدرت بدست آورديد بر سر هر كسى كه ضعيف است بزنيد،
نفس را بپروريد و مخالفت با نفس نكنيد و هرچه مىتوانيد از تمتعات مادى دنيا
بهرهمند شويد، نه، نتيجه خود قدرت هم اينها نيست.[1]
تكامل اصالتهاى انسانى
از نظر منكران اصالتهاى انسانى اين حرفهايى كه ما به نام اصالتهاى
انسانى، شرافتهاى انسانى، كرامتهاى انسانى مىناميم، همه موهوم محض است، منتها
بعضى از اين منكرها مىگويند موهومهايى است كه مصلحت و منافع جامعه بشر اقتضا
مىكند كه بشر اين موهومها را بپذيرد و الّا حقيقتى ندارد، مثلا صداقت در مقابل
فريب و فريبكارى هيچ اصالتى ندارد، براى انسانى كه مىخواهد صادق باشد يا فريبكار
اين دو هيچ فرقى نمىكند، اگر همه مردم بخواهند فريبكار باشند به زيان همه مردم
است، براى اينكه همه مردم بهتر به منافع خودشان برسند و زيان كمترى ببرند ناچار
بايد اين موهومات را پذيرفت، اينها موهوماتى است كه به حال مردم مفيد است و الّا
در واقعيت خود موهوم محض است، و گروهى ديگر از همين كسانى كه اينها را موهوم
مىدانند، هم موهوم مىدانند و هم توصيه نمىكنند، توصيه به خلافش مىكنند، مثل
فلسفه نيچه كه مىگويد اين موهومات را يك عده وضع كردهاند براى منافع خودشان، اگر
كسى بتواند بر خلاف رفتار كند بايد هم بر خلاف رفتار كند.