نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 37
برهانى شده و جزو مسائل فلسفه قرار گرفته و
استقلال خود را از دست مىدهد.[1] در حقيقت
در اين دوران و پس از آن بود كه كلام فلسفى پديدار گشت و مطهرى نيز متعلق به اين
دوران است. بين كلام و فلسفه در مسير شدن و تكامل ارتباط دو سويه وجود دارد.
به نظر مطهرى فلسفه موجب وسعت دايره كلام و برهانى شدن آن گشت و كلام
نيز براى فلسفه مسائل جديد مطرح كرد و باعث رشد آن گرديد. به اعتقاد ايشان نبايد
نقش متكلمان را در رشد و بالندگى فلسفه اسلامى ناديده گرفت. مطهرى معتقد است
مسايلى چون: زيادت وجود بر ماهيت[2]، اصالت
وجود[3]، مساوقت
وجود با شيئيت[4]، اعادةةة
معدوم[5]، وجود
ذهنى[6] و مناط و
ملاك احتياج شىء به علت[7] تحت تأثير
كلام و متكلمان اسلامى به وجود آمدهاند؛ اگر چه اين امر مورد بىمهرى و بىتوجهى
فلاسفه قرار گرفته است.
مطهرى با اين عقيده كه فلسفه اسلامى تدريجا به سمت كلام رفت به شدت
مخالفت مىكند و معتقد است حتى يك مسأله از مسائل مورد اختلاف فلسفه و كلام را
نمىتوان پيدا كرد كه فلسفه تسليم كلام شده باشد، بلكه بر عكس است، كلام تدريجا
تسليم فلسفه شد.[8]
9- مطهرى و فلسفه غرب
مطهرى در سال 1323 با منطق فلسفههاى جديد آشنا شد. از سال 1325 به
بعد كتابهاى ماركسيسم، به ويژه دو كتاب ماترياليسم ديالكتيك دكتر ارانى و اصول
مقدماتى فلسفه اثر پوليتزر را مطالعهكرد. حجم زيادى از نقدهاى ايشان مصروف
انديشههاى ماركس و اتباع وى در ايران شد. در كتاب اصول فلسفه و روش رئاليسم، انديشه
بسيارى از دانشمندان قديم و جديد، الهى و مادى مورد بحث و انتقاد قرار گرفته ولى
بيشترين نقدها معطوف به ماترياليسم ديالكتيك است.[9]
اگر چه وى به منابع فلسفى دستاول غرب دسترسى نداشت ولى به شهادت