نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 366
اين حرفها توصيه كرد (خيانت كرد) و بدتر از
سقراط- به عقيده او- مسيح است كه اين همه راجع به مهربانى و عطوفت و محبت انسانها
سخن گفته است. از نظر نيچه اينها نقاط ضعف انسان است، انسان هر چه از اين صفات
نداشته باشد به كمال نزديكتر است، چون كمال يعنى توانايى، و نقص يعنى ناتوانى و
اينها از نقص ناشى مىشود.
ديدگاههاى نيچه
حال براى اينكه ببينيد موضوع تا كجا كشيده شده است، قسمتهايى از
كلمات او را كه در كتابهاى تاريخ فلسفه، زياد نقل كردهاند براى شما مىخوانم.[1]
«همه دانشمندان دنيا خودپرستى را مذموم، و غيرپرستى و شفقت را مستحسن
شمردهاند، نيچه به خلاف همه، خودپرستى را حق دانسته و شفقت را ضعف نفس و عيب
پنداشته است.»
ما راجع به اين موضوع بايد صحبت كنيم كه آيا واقعا شفقت، ضعف نفس است
يا نه، اين خودش يك مطلبى است.
«از راى داروين، نيچه كوشش در بقا را پذيرفته و آن را به معنى تنازع
گرفته و آنچه را ديگران نتيجه فاسد راى داروين شمردهاند او درست پنداشته كه افراد
با يكديگر در كشمكش باشند و تحصيل توانايى كنند تا غلبه يابند. عموم خيرخواهان
عالم انسانيت، رعايت حال اكثر را واجب شمرده و مدار امر دنيا را بر صلاح حال عامه
قرار دادهاند، نيچه جمعيت اكثر را خوار پنداشته، جماعت قليل يعنى خواص را ذيحق
شمرده است و بس. بنياد فكر نيچه اين است كه شخص بايد هر چه بيشتر توانا شود و
زندگانىاش پر حدت و خوشتر، و (من) يعنى نفسش شكفته تر و نيرومندتر و از تمايلات و
تقاضاى نفس برخوردارتر باشد.»
هم فال و هم تماشا! تا حال ديگران مىگفتند اگر اين كارها را انجام
دهيد ضد اخلاق است، ولى او مىگويد نه، اين كارهايى را كه مطابق هواى نفسشان است
انجامدهيد و اخلاق هم همينهاست، اصلًا كار خوب هم همين است!
«بعضى مىگويند بهتر آن بود كه به دنيا نيائيم شايد چنين باشد
نمىدانم اما مىدانم كه خوب يا بد به دنيا آمدهام و بايد از دنيا متمتع شوم و هر
چه بيشتر، بهتر.»
[1] - عبارات نقل شده از كتاب سير حكمت در اروپا ج 3
مىباشد.
نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 366