نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 333
خداشناسى ارتباطى ندارد، اينكه شرايط محيط
از عوامل تغيير باشد (يعنى محيط، تغييرات ايجاد كند) همين طور، اينكه تغيير عادات
و استعمال و عدم استعمال عضو موثر در تغيير باشد (يعنى كسى بخواهد آن را به عنوان
يك عامل بشناسد) باز ربطى ندارد، تغييرات فردى و امتيازات خصوصى (افراد با همديگر
فرق داشته باشند)، باز هم نه، اينكه اساسا كسى قائل به تنازع بقا بشود، چطور؟
تنازع بقا هم چيزى نيست كه با خداشناسى منافات داشته باشد، چه در انسانها و چه در
غير انسانها. البته ما درباره غير انسانها چيزى در قرآن نداريم، ولى درباره
انسانها اين آيه هست كه: (وَلَولا دَفعُ اللهِالنّاس بَعضَهُم
بِبَعضٍ لَفَسَدَتِ الارضُ)[1]
اگر اين طور نبود كه خداوند بعضى از مردم را به وسيله بعضى ديگر دفع مىكند، زمين
فاسد و خراب مىشد. به هر حال اين هم خودش به تنهايى با خداشناسى ناسازگار نيست.
عامل مجهول يا قوه فعاله ماوراءالطبيعى
خود داروين در جاهاى مختلفى از كتابش در گوشه و كنار حرفهايش اعتراف
مىكند كه بالاخره يك عامل مجهولى را بايد براى پيدايش اين تغييرات معتقد شد، يعنى
همه اين عواملى كه ذكر مىكنم، باز هم معما را حل نمىكند. حتى خودش مىگويد كه به
من اعتراض كردهاند كه تو براى انتخاب طبيعى مانند يك قوه فعاله ماوراءالطبيعى نظر
مىدهى، چون آنجا كه مىگويد: (طبيعت، اصلح را انتخاب مىكند) از آن حدودى كه الان
ما گفتيم بيشتر است كه خود به خود انتخاب مىشود، اصلًا نشان مىدهد كه مثل اينكه
طبيعت خودش به سوى انتخاب مىرود، يعنى همان توجه به هدف، همان كه الهيون مىگويند
(اصل توجه به غايت).[2]
من نمىدانم چرا اين اصل توجه به غايت، اين قدر ميان اروپاييها بدنام
شده است؟! به آن فيناليزم مىگويند. يك كتابى هست به نام (فرضيههاى تكامل) كه
نويسنده خيلى هم روى آن زحمت كشيده و آنچنان با اين فيناليزم دشمنى به خرج مىدهد
كه مىگويد آلودگيهاى فيناليستى! من نمىدانم علت اين دشمنى چيست. حتى در ميان
مسلمين هم گاهى يك حرفهاى كودكانهاى درباره اين اصل (علت غايى) گفتهاند كه با
نظريات علمى جور درنمىآيد. خود فرنگيها در چند كتاب- ازجمله در همان كتاب
فرضيههاى تكامل- نقل مىكنند و من اولينبار