نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 322
آن بر ما مجهول است و هر جا علت و سبب،
مجهول بود بگوييم اين يكى ديگر كار خداست؟
نتيجه اين طرز تفكر اين است كه خدا را در ميان مجهولات خود جستجو
كنيم. طبعا هر چه بر معلومات ما افزوده مىگردد و از مجهولات ما كاسته مىشود،
منطقه خداشناسى ما محدودتر مىگردد تا جايى كه اگر فرض كنيم جميع مجهولات بشر يك
روز حل شود، ديگر جايى براى خدا و خداشناسى باقى نمىماند.
طبق اين طرز تفكر، تنها برخى موجودات جهان آيت و حكايت و آينه وجود
خداوند مىباشند و آنها همان موجوداتى هستند كه علل آنها مجهول است، اما موجودات
شناخته شده از نظر اسباب و علل، از قلمرو آيت و معرف بودن ذات پروردگار خارجاند.
سبحانالله! چقدر اين طرز تفكر غلط است و اين چقدر گمراهى است و چقدر
ناآشنايى به مقام و جايگاه الوهيت است! در اينجا بايد تعبير قرآن را ذكركنيم كه
مىفرمايد: (ما قَدَرُو اللّه حَقَّ قَدرِهِ)[1] خدا را آنچنان كه شايسته است و ممكن است، تصور نكرده و اندازهگيرى
نكردهاند.
الفباى خداشناسى اين است كه او خداى همه عالم است و با همه اشيا نسبت
متساوى دارد.
همه اشيا بدون استثناء مظهر قدرت و علم و حكمت و اراده و مشيت اويند
و آيت و حكايت كمال و جمال و جلال او مىباشند. فرقى ميان پديدههاى معلومالعله و
مجهول العله در اين جهت نيست. جهان با همه نظامات و علل و اسبابش يكجا قائم به ذات
اوست. او بر زمان و مكان تقدم دارد. زمان و زمانيات و مكان و مكانيات، اعم از آنكه
متناهى باشند يا غير متناهى، يعنى اعم از آنكه رشته زمان محدود باشد يا از ازل تا
ابد كشيده شده باشد، و ابعاد مكانى و فضايى جهان نيز اعم از اينكه به جايى منتهى
شود يا نشود و بالاخره دامنه موجودات، اعم از آنكه در زمان و مكان نامتناهى باشد
يا متناهى، متاخّر از ذات و هستى اوست. و فيضى از فيضهاى او به شمار مىرود.
پس منتهاى جهالتاست كه (كليسايى) فكركنيم و مانند اگوست كنتانتظار
داشته باشيم كه در يك گوشه عالم ضمن جستجو از علت يك شىء خاص، يكمرتبه وجود خدا
را در آن گوشه كشفكنيم و آنگاه جشن بگيريم و شادمانى كنيم كه خدا را در فلانجا
پيداكرديم، و اگر