نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 320
استكه تجربه خلافاينمطلب را ثابت كرده.
مىگويد ما مىبينيم كه در ميان جاهلها، هم مذهب هست هم لامذهبى، درميان عالمها
نيز هم مذهب هست هم لامذهبى، يعنى مساله مذهب و لامذهبى هيچ به علم و جهل ارتباط
ندارد، اگر مذهب مولود جهل بود مىبايست به هرنسبت كه مردم بىسوادترند
مذهبىترباشند و به هرنسبت كه باسوادتر و عالمتر هستند لامذهبتر باشند، پس حتما
علماى طراز اول بايد لامذهب باشند. در صورتى كه عملًا چنين نيست، بعد مىگويد مثل
كى و كى، و حتى مىگويد داروين نيز لامذهب نبود.
خدا از نگاه اگوست كنت
فلاماريون از اگوست كنت كه پايه گذار (پوزيتيويزم) است و به اصطلاح
(اصالهالعلمى) است، مطلبى نقل مىكند كه دور نماى خوبى است براى نشان دادن اينكه
تصويرى كه دانشمندانى مانند اگوست كنت در محيط كليسايى آن روز از خدا داشتهاند،
چگونه تصويرى بوده است. فلاماريون مىگويد اگوست كنت گفته است: «علم، پدر طبيعت و
كائنات را از شغل خود منفصل كرد و او را به محل انزواسوق داد و در حالى كه از
خدماتموقتاو اظهار قدرانىكرد، او را تا سرحد عظمتشهدايت نمود».
مقصودش اين است كه قبلا هر حادثهاى در جهان پيدا مىشد، با استناد
به خدا تعليل مىشد. مثلا كسى تب مىكرد و اين پرسش به وجود مىآمد كه چرا تب كرده
است؟ تب از كجا پيدا شد؟ جواب اين بود كه خدا تب را آورده. مفهوم عمومىاز اين
جمله اين نبود كه گرداننده چرخ كائنات خداست و اينكه مىگوييم خدا تب را آورد يعنى
خداوند گرداننده اصلى و كلى جهان است، بلكه مفهوم اين جمله اين بود كه خدا مانند
موجود مرموز و جادوگرى كه جادو مىكند، يك مرتبه تصميم گرفت بدون مقدمه تب
بيافريند و آفريد. بعد علم آمد علت آن را كشف كرد، ديدند تب را خدا نياورده است
بلكه فلان نوع ميكرب موجب تب شده است. در اينجا خدا يك قدم عقب نشينى كرد. بعد
خداشناس مجبور بود بگويد بحث را به ميكرب منتقل مىكنيم. ميكرب را كى آورد؟ علم
علت ميكرب را هم كشف كرد، كه در چه شرايطى ميكرب به وجود مىآيد. باز در اينجا خدا
قدمىعقبتر رفت. باز از علت آن بحث مىشد. و همچنين عقب نشينى خدا ادامه يافت تا
آنجا كه بالاخره علم توسعه يافت و عموميت پيدا كرد
نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 320