نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 318
من مىدانم از وقتى كه خورشيد و زمينى بوده،
يا هميشه زمين مركز بوده و خورشيد دور آن مىچرخيده و يا برعكس اين حالت بوده است.
اينكه من امروز مىگويم (زمين به دور خورشيد مىچرخد) يك انديشه است، و اينكه كسى
آن روز مىگفت (خورشيد به دور زمين مىچرخد) يك انديشه است، هم انديشه او مىخواست
از واقع حكايت كند و هم انديشه من مىخواهد از واقع حكايت كند. بنابراين از اين دو
يكى مطابق است و ديگرى مطابق نيست.
بااصطلاح كه نمىشود حقيقت را تغييرداد وگفت: (من حقيقترا
اينطورتعريف مىكنم).
مگر اختيارى است كه بتوانى تعريف كنى؟ به هر شكل كه تو حقيقت را
تعريف كنى سوال به جاى خود هست.
اين سخن را در مورد احساسات و در مورد حقوق مىتوان گفت نه در مورد
علم و حقيقت (يك اشتباه هم اينجا كردهاند). بسيارى از مسائل حقوقى ممكن است كه با
احساسات و خواستههاى مردم بستگى داشته باشد يعنى به مردم زمان بستگى پيدا كند،
يعنى چه؟ مثلًا اكثريت قريب به اتفاق مردم يك زمان، خواستهاى در مسائل اجتماعى
دارند، اين خواسته، حقوقى برايشان ايجاد مىكند. حال اگر صد سال گذشت و خواسته
مردم عوض شد يعنى به جاى اينكه آن رابخواهند چيز ديگرى خواستند باز حقشان همان
خواسته جديد است. واضح است كه اين تعريف غلطى است كه بگوييم آن روز آن حقيقت بود و
امروز اين حقيقت است و فردا آن حقيقت خواهد بود.[1]
مذهب مولود جهل
اين مطلب كه گفتهاند مذهب مولود جهل است، در مجموع به دو گونه بيان
شده. آن بيانى كه اگوست كنت كرده با آنچه كه از اسپنسر و ديگران نقل مىكنند دو
بيان است يعنى دو وجهه دارد. نظر اگوست كنت به مسأله تعليل حوادث است، يعنى
مىخواهد بگويد بشر بالطّبع اصل علّيّت را پذيرفته است منتها بشرهاى اوّلّيه چون
علل اصلى حوادث را نمىشناختند اينها را به يك سلسله موجودات غيبى، خدايان و امثال
اينها نسبت مىدادند. مثلًا مىديدند باران مىآيد، چون علت آمدن باران را
نمىشناختند مىگفتند (خداى باران)، طوفان مىآمد، نمىدانستند علت آن چيست،
مىگفتند (خداى طوفان)، و همچنين حوادث ديگر.