نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 275
را كه حركت غيريت مطلق است، باطل مىكند.
حركت وحدتى حقيقى است در عين غيريت، بلكه غيريتش اعتبارى است. علاوه بر اين اگر ما
حركت را مركب از اجزاء لايتجزّا بدانيم يعنى مكان را مجموع اجزاء لايتجزاى مكانى
بدانيم البته اجزا لايتجزاى كلامى كه هيچ بعد ندارد نه اجزاء لايتجزاى ذيمقراطيسى-
و زمان را هم مجموع اجزاء لايتجزاى زمانى بدانيم و حركت را مجموع اكوان لايتجزائى
كه به قبل و بعد تجزيه نمىشود و در هر لحظهاى از زمان يك كون خاص در يك نقطه خاص
باشد، باز هم اصل هوهويت نمىتواند نفى شود. درست است كه ديگر بين مراتب، هوهويت
بر قرار نيست و مراتب غير يكديگرند، در عين حال هر مرتبهاى خودش خودش است.
پس ولو اينكه ما حركت را به آن صورت غلط كه هزاران دليل عليه آن است
تفسير كنيم باز هم اصل هوهويت به اين شكل باطل نمىشود، چون اصل هوهويت يعنى او اوست،
هر كونى در مقابل كون ديگر باز خودش خودش است و نمىشود كه يك شىء در عين اينكه
مىگوييم (خودش) خودش نباشد. پس اين سخن درست است كه سلب شىء از نفس محال است و
اصل هوهويت يك اصل مرسوم و درستى است.[1]
تأثير متقابل
اصلى است كه از آن گاهى بهنام اصل تأثير متقابل و گاه به نام اصل
همبستگى ياد مىكنند.
اگر به اصل همبستگى اشيا به همان تعبير ابتدائيش نگاه كنيم، اين
مسأله پيش مىآيد كه آيا اجزا و اشياى اين عالم از يكديگر گسسته هستند و
بىارتباطند؟ مثلا ما انسان هستيم، اين هم زمين است، آن هم آب است و ... هر كدام
براى خودش استقلال دارد و به يكديگر وابسته نيستند و يا همه اشيا عالم به يكديگر
وابستهاند، عالم در مجموع خودش مانند يك دستگاه است كه مثلا ما كه انسان هستيم،
يك جزء اين دستگاه هستيم. يك ماشين بسيار عظيمى را در نظر بگيريد، كه ميلياردها جز
داشته باشد و يك پيچ كوچكى هم در اين ماشين جزء اين ماشين، است، يا يك اندام كه
ميلياردها عضو داشته باشد، يك رگ موئين هم جزء اين اندام است.
مسأله همبستگى هم مسأله جديدى نيست و هميشه در عالم مطرح بوده است و
مخصوصا