نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 268
تاريخچهاى از ديالكتيك
قبل از دوره سقراط و افلاطون اين كلمه در مورد استدلالاتى به كار
مىرفت كه هدف باطل كردن دليل خصم بوده است (مجادله) نه كوشش براى درك حقيقت.
سوفسطائيان حتى آن را به معنى (فن بلاغت و مشاجره كه با حقيقت سر و كار ندارد و
هدف، موفقيت نهايى است) به كار بردند. ولى در كلمات سقراط و افلاطون اين كلمه
مفهوم اثباتى پيدا كرده.
سقراط و افلاطون روشهاى سلوك عقلى و فكرى خود را- كه هدف، كشف حقيقت
وتحصيل يقين بود نه صرف مجادله و پيروزى بر خصم- ديالكتيك ناميدند اما ارسطو بار
ديگر كلمه ديالكتيك را در مورد فن جدل كه هدف غلبه بر خصم است و در مورد برهان كه
هدف، كشف حقيقت و وصول به يقين است لغت تحليل (آنالتيك- آنالوطيقا) را به كار برده
است. بعد از ارسطو نيز تا قرن نوزدهم اين كلمه گاهى در اصطلاحى نزديك به كار رفته
و در همه احوال تا دوره هگل (1831- 1770) ديالكتيك، مفهوم جمع ضدين يا نقيضين را
در برنداشته است.
هگل منطق مخصوص و روش خاصى را براى راهبردن عقل در كشف حقايق انتخاب
نمود و نام آن را ديالكتيك گذاشت.[1] كه
(تناقض) را وارد مفهوم ديالكتيك كرد. از نظر هگل تناقض شرط اساسى فكر و موجودات
است. و جريانى است كه تمام هستى را در بر مىگيرد، هم جريان فكر و هم جريان طبيعت
و تناقض شرط اساسى اين جريان است.[2]
برحسب ديالكتيك هگل كهمتضمن مفهوم جمع ضدينو نقيضيناست دو نكتهرا
بايد وارد فكر و انديشه خود كنيم تا طرز تفكر ما ديالكتيكى شود: اول اينكه بدانيم
هر چيزى هم هست و هم نيست؛ ديگر اينكه بدانيم همين تناقضدرونى و واقعىاشيا پايه
حركتو تكاملآنهاست.[3]
ديالكتيك هگل در عين اينكه يك نظر فلسفى است يك نظر منطقى است يعنى
در عين اينكه ماهيت و واقعيت اشيا را توجيه و توصيف مىكند قانون فكر را نيز بيان
مىنمايد. هگل معتقد است هر چه ذهن است واقعيت است و هر چه واقعيت است ذهن است،
يعنى به نوعى تطابق ميان ذهن و واقعيت معتقد است.[4]
آنچه هگل آن را ديالكتيك مىنامد جز حركت اشيا در ذهن و در واقعيت بر
طبق مثلث