نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 263
تفكيك كرديم. ضرورت ترتب علت بر معلول يك
ضرورت فلسفى است. در عالم عين (الف) كه علت است وجودى دارد و (ب) كه معلول است
وجودى دارد، و يك ضرورت ميان اين دو وجود حاكم است، اين ضرورت بالغيرى كه فلاسفه
مىگويند، يك ضرورت عينى است. ما اگر عين و ذهن مىگوييم منظورمان اين است كه در
ضرورت عينى، دو طرف ضرورت هر دو وجود عينى مستقل از يكديگر دارند، يعنى مغاير
يكديگرند و در ضرورت ذهنى دو طرف ضرورت، يك وجود دارند، چون يك وجودند و يك وجود
دارند.
- به هرحال- وحدت ذهن و عين مردود است و مشكل شناخت بايد با اسلوب
فلسفه اسلامى حل شود. خود اروپايىها هم به هگل اشكال كردند كه اگر ذهن و عين يكى
باشند خطا ديگر معنى ندارد، چون خطا در واقعيت كه متصور نيست، خطا مربوط به ذهن
است. بنا بر حرف هگل همه معقولها بايد درست باشند در صورتى كه بسيارى از معقولها
نامعقولند.
اشكال ديگر اينكه: ذهن مربوط به انسان است، اگر فرض شود كه انسانى در
عالم نباشد، ديگر واقعيتى در عالم وجود نخواهد داشت؟ يا نه، انسان خودش واقعيتى
است كه كشف مىكند واقعيتهاى ديگر را، نه اينكه خودش عين واقعيتهاى ديگر است.[1]
شناخت
فيلسوفان بزرگ- حتى در خود اروپا- مثل كانت و هگل، مسائل و معماهاى
شناخت را درك مىكردند و چون درك مىكردند در مقام پيدا كردن راهحل بودند؛ گو
اينكه نتوانستند راه حل را درست پيدا كند.[2]
هگل فيلسوف بزرگ آلمانى مانند كانت براى شناخت دو مرحله قائل است
مرحله علمى و مرحله فلسفى.[3] هگل ديوار
ميان ذهن و خارج را برداشته و دوگانگى ذهن و خارج را نفى كرده است. گفته است همه
حرفها و اشكالها در مسأله شناخت از آنجا پيدا مىشود كه ميان ذهن و خارج دوگانگى
قائل هستند. چون ذهن را يك چيز مىدانند و خارج را چيز ديگر. لذا بعد اين مسائل
مطرح شده است كه آيا آنچه در ذهن است همان تصاوير مستقيم خارج است يا
[1] - همان، ج 13، صص 197، 198، 200، 201، 541، 542،
889 و شناخت در قرآن، صص 166- 164.