نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 223
كانت مىگويد: اين تلخيها، پشيمانيها و
عذابوجدانها از كجاست؟ اگر چنين فرماندهى در درون انسان نمىبود انسان خودش از
كار خويش راضى بود و لااقل در درونش ناراحتى نداشت، از بيرون ناراحتى داشت. ولى
انسان هميشه از درون احساس ناراحتى مىكند.
مىگويد: اين امر براى آن است كه آن نيرو يك نيروى قبلى است؛ يعنى
تجربى نيست، مطلق است و مثل حكم عقل مشروط به مصلحت نيست، عام است و در همه جا يك
جور صادق است، براى من همان اندازه صادق است كه براى شما و براى شما همانقدر كه
براى ديگران.
همچنين ضرورى و جبرى به معنى غيرقابل تسليم است، انسان مىتواند خودش
را تسليم ديگران بكند ولى هرگز نمىتواند وجدانش را تسليم بكند. انسان ممكن است
خودش تسليم يك جبّار يا تسليم يك عمل زشت بشود ولى وجدان به گونهاى است كه هرگز
تسليم نمىشود.
وجدان آن جنايتكارترين جنايتگاران دنيا هم حاضر نيست تسليم آن
جنايتكار بشود. يعنى به او بگويد بسيار خوب، كار خوبى كردى. روى حكم خودش ايستاده
مثل يك آمر به معروف و ناهى از منكر، ابوذر مآب كه هيچ نيرويى نمىتواند او را
تسليم كند. از درون، انسان را امر به معروف و نهى از منكر مىكند. سرّ ديوانگيهاى
بسيارى از جنايتكاران كه جنايتهاى فجيع مرتكب مىشوند و وقتى به خود برمىگردند آن
چنان ناراحت مىشوند كه ديوانه مىشوند- و تاريخ از مثل اينها زياد سراغ دارد- همين
است. پس تلخى پشيمانى خودش دليل بر اين مطلب است كه واقعا انسان از چنين وجدانى
بهرهمند است.[1]
وجدان اخلاقى و سعادت
كانت مىگويد اين وجدان يعنى وجدان اخلاقى، انسان را دعوت به كمال
مىكند نه به سعادت. سعادت يك مطلب است، كمال مطلب ديگر چون كانت يك خوبى بيشتر نمىشناسد،
مىگويد در همه دنيا يك خوبى وجود دارد و آن اراده نيك است. اراده نيك هم يعنى در
مقابل فرمانهاى و جدان، مطيع مطلق بودن. حالا كه انسان بايد در مقابل فرمان وجدان
مطيع مطلق باشد پس بايد امر او را اطاعت كند و تسليم مطلق او باشد، و چون وجدان
اخلاقى به نتايج كار، توجه ندارد و مىگويد خواه براى تو مفيد فايده يا لذتى باشد
يا نباشد، خوشى به