نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 220
بخش نظرى و بخش عملى. يا احكام عقل انسان دو
بخش است: بخش نظرى و بخش عملى.
يك قسمت از كارهاى عقل انسان درك چيزهايى است كه هست. اينها را
مىگويند عقل نظرى. قسمت ديگر درك چيزهايى است كه بايد بكنيم، درك بايدها. اينها
را مىگويند عقل عملى. كانت تمام فلسفه اش نقد عقل نظرى و عقل عملى است كه از عقل
نظرى چه كارها ساخته است و از عقل عملى چه كارها؟ او در پايان به اينجا مىرسد كه
از عقل نظرى كار زيادى ساخته نيست، عمده عقل عملى است، كه به همين مسأله وجدان
مىرسد.[1]
احكام وجدان
كانت مىگويد وجدان يا عقل عملى داراى يك سلسله احكام قبلى است، يعنى
از راه حس و تجربه به دست بشر نرسيده، جزء سرشت و فطرت بشر است. مثلا فرمان به
اينكه راست بگو و دروغ نگو، فرمانى است كه قبل از اينكه انسان تجربهاى درباره
راست و دروغ داشته باشد و نتيجه راستى و دروغ را ببيند، وجدان به انسان مىگويد
راست بگو، دروغ نگو. بنابراين، دستورهايى كه وجدان مىدهد همه دستورهاى قبلى و
فطرى و به تعبير عوامى، مادرزادى است، مثلا ما مىگوييم: راست بگو، بعد برايش
استدلال مىكنيم: زيرا اگر انسان راست بگويد مردم به او اعتماد مىكنند، مردم به
گمراهى نمىافتند، خودش شخصيت پيدا مىكند، نتايج راستى را ذكر مىكنيم. همچنين
مىگوييم: دروغ نگو، نتايج بد دروغ را ذكر مىكنيم. مىگويد وجدان اخلاقى به اين
نتايج كارى ندارد فرمانى است مطلق، و به عبارت ديگر آن عقل است كه با مصلحت سر و
كار دارد، غلط است كه ما بياييم براى مسائل اخلاقى استدلال كنيم كه ايهاالناس!
امانتدار باشيد به اين دليل، و بعد آثار و مصلحت و فايده امانت را ذكر بكنيم،
ايهاالناس! خيانت نكنيد، بعد مفاسد خيانت را ذكر بكنيم، ايهاالناس! عادل باشيد، آن
وقت مصلحتها و آثار عدالت را ذكر بكنيم، ظالم نباشيد، آثار بد ظلم را بيان نماييم.
مىگويد اين اشتباه است. اينها كار عقل است كه دنبال مصلحت مىرود. عقل چون دنبال
مصلحت مىرود احكامش هميشه مشروط است، يعنى هميشه به چيزى فرمان مىدهد به خاطر يك
مصلحت.
يك جا مىبينيد آن مصلحت از بين رفت. مصلحت كه رفت عقل هم دست از حكم
خودش بر