نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 219
بر انسان فرمان مىراند. مىگويد اساسا حس
اخلاقى حس جداگانهاى است نه به نوع دوستى مربوط است، نه به زيبايى و نه به عقل و
فكر، بلكه وجدانى است كه به انسان داده شده. پس اين حس خود مقوله مستقلى مىشود
غير از اينها، از مقوله تكليف ميگردد، ولى يك تكليف ضميرى، تكليف ضميرى، تكليفى
است كه از ضمير انسان ناشى مىشود نه از غير ضمير.[1]
احكام پيشين
اين نظريه مبتنى است بر يك نظريه ديگرى كه خود كانت و بعضى فيلسوفان
ديگر جهان داشته و دارند. توضيح اينكه اين مسأله در جهان مطرح است كه آيا همه
فكرها، انديشهها و احساسهايى كه در انسان وجود دارد ابتدا كه او به دنيا مىآيد
به هيچ شكلى وجود ندارد و انسان هر چه به دست مىآورد فقط از راه حواس: چشم، گوش،
لامسه، ذائقه و شامّه به دست مىآورد، يا يك سلسله احكام از ابتدا همراه ذهن انسان
وجود دارد؟ بعضى معتقدند- هم در قديم معتقد بودهاند و هم در جديد- كه در ذهن
انسان هيچ چيزى وجود ندارد كه قبلا در حسّ او وجود نداشته است. از نظر اين افراد
ذهن انسان از همين دروازههاى حواس وارد ذهن شدهاند و غير از اينها چيزى نيست. از
نظر اين افراد ذهن انسان حكم انبارى را دارد كه در ابتدا خالى محض است، از پنج در
يا بيشتر (اگر حواس بيشتر باشد) اشيائى در اين انبار ريخته مىشود و انبار پر
مىگردد، ولى اين انبار كه پر شده است هيچ چيزى در آن نيست مگر اينكه از يكى از
اين درها آمده، و در اين انبار چيزى كه از اين درها وارد نشده باشد وجود ندارد.
نظريه ديگر نظريه كسانى است كه مىگويند آنچه در انبار ذهن انسان هست
دو بخش است، بخشى از آنها از ميان درها و روزنههاى حواس: چشم، گوش، شامّه، لامسه،
ذائقه و امثال اينها آمده است و پارهاى از آنها قبلى است يعنى قبل از احساس در
ذهن ما وجود دارد. آقاى كانت اين نظر دوم را انتخاب كرده و معتقد به حقايق ماقبل
تجربى است.[2]
عقل نظرى و عقل عملى
مطلبى كه قدماى ما هميشه مىگفتهاند، اين است كه مىگويند عقل انسان
دو بخش است: