نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 215
تنها كارى كه مىتواند انجام دهد اين است كه
اگر با واقعيتى از واقعيتها اتصال وجودى پيدا كند صورتى از آن واقعيت مىسازد و به
حافظه مىسپارد. پس شرط اصلى پيدايش تصورات اشيا و واقعيتها براى ذهن، ارتباط و
اتصال وجودى وى با واقعيتها هنگامى است كه خود نفس با آن واقعيت اتصال وجودى پيدا
كند. پس مىتوان گفت كه شرط اصلى پيدايش تصورات اشيا و واقعيتها براى ذهن اتصال
وجودى آن واقعيتها با واقعيت نفس است اتصال وجودى يك واقعيتى با واقعيت نفس موجب
مىشود كه نفس آن واقعيت را با علم حضورى بيابد. عليهذا فعاليت ذهن يا قوه مدركه
از اينجا آغاز مىشود، يعنى همينكه نفس به عين واقعيتى نائل شد و آن واقعيت را با
علم حضورى يافت قوه مدركه صورتى از آن مىسازد و در (حافظه) بايگانى مىكند و به
اصطلاح آن را با علم حصولى پيش خود معلوم مىسازد.
مطابق اين نظريه مبنا و مأخذ تمامى علمهاى حصولى، يعنى تمام اطلاعات
معمولى و ذهنى ما نسبت به دنياى خارجى و دنياى داخلى (نفسانى) علمهاى حضورى است و
ملاك و مناط علمهاى حضورى اتحاد واتصال وجودى واقعيت شىء ادراك كننده و واقعيت
شىء ادراك شده است.[1]
حدود علم از نظر كانت
جمعى از دانشمندان معتقدند كه قدرت قضاوت فكرى بشر فقط در حدود
(فنومنها)[2] يعنى
ظواهر و عوارض طبيعت و تعيين روابط و مناسبات آنهاست و اين ظواهر و عوارض همانهاست
كه قابل احساس و تجربه هستند و اما تحقيق درباره كنه امور و ماوراء عوارض و ظواهر
طبيعت، خواه مربوط به خود طبيعت و خواه مربوط به ماوراءطبيعت باشد، از دسترسى
قضاوت فكرى بشر خارج است آنچه هم تاكنون در اين باره گفته شدهاصل و مبنايى نداشته
صرفا لفّاظى و خيالبافى بودهاست.
به عقيده اين دسته، علوم طبيعى از قبيل فيزيك و شيمى و زيست شناسى و
امثال اينها معتبر است زيرا در اين علوم جز روابط و مناسبات ظاهرى اشيائى كه قابل
احساس و آزمايش