نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 208
پس آقاى كانت شناخت را دو مرحلهاى مىداند
ولى به اين ترتيب كه مرحله اول- كه تقريبا مانند مرحله تخيّلى است كه مىگوييم-
مرحلهاى است كه محسوسات وارد صورت زمان و مكان مىشوند، و مرحله دوم مرحله مقولات
دوازده گانه است.[1]
كانت و شكّاكيّت
كليه دانشمندانى كه به يك عنوان خاص از ادراكاتى كه مصداق خارجى
دارند نفى اطلاق مىكنند و به تأثير و دخالت اعصاب يا مغز و بالاخره ذهن و دستگاه
ادراكى در كيفيت ظهور و انكشاف جميع اشيا قائلند خواه ناخواه جزء شكاكان قرار
مىگيرند هر چند خودشان از شكاك بودن احتراز دارند، مثلا كانت فيلسوف شهير آلمانى
با آنكه از اينكه (شكاك) يا (سوفسطايى) خوانده شود بيزارى مىجويد و خود را (نقاد
عقل و فهم انسان) مىخواند و پس از نقاديهاى زياد ادله جديدى (در خصوص طبيعيات) بر
له شكاكان مىآورد. مسلك (كريتىسيسم) وى يك شكل جديد از اشكال مختلف و متنوع
(سپتىسيسم) است.[2]
كانت مىگويد: «رابطه علت و معلول ساخته عقل ماست، در عالم حقيقت
معلوم نيست ترتّب معلول بر علت واجب باشد.»[3]
اگر كسى عليت و معلوليت را ساخته ذهن بداند و ترتّب معلول بر علت را در عالم واقع
واجب نداند، وجهىندارد كه به وجود عالم خارج از ذهن كه منشأ تأثيرات حسى است قائل
شود.[4] نظر قدما
در باب ارزش معلومات درست در نقطه مقابل نظريات كانت است. مسلك قدما مسلك جزم و
تعيين است اما مسلك كانت مسلك شك است. قدما در مبحثوجودذهنى اصرار و پافشارى
مىكردند كه ماهيت اشيا به همان نحو كه در خارج هستند در ذهن وجود پيدا مىكنند،
اما كانت مىگويد هر چه ما ادراك مىكنيم به نحوى است كه ذهن ما اقتضا دارد، آيا
واقع هم همين طور است يا نيست، نمىدانيم. كانت در نقاديهاى خود به كجا مىرسد كه
جريان قاعده عليت و معلوليت را در عالم خارج مورد ترديد قرار مىدهد، ولى قدما
بارها تصريح كردهاند كه ترديد يا انكار جريان اين قانون در عالم خارج مستلزم نفى
فلسفه و بطلان جميع علوم و همرديف سفسطه مىباشد.[5]