نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 181
انسان مىدانيم، هر چند كه به تناسب عظمت
دستگاه طبيعت، سازنده آن داراى قوايى عظيمتر است. تنها به دليل اين دليل غير اولى
(متاخر بر تجربه) است كه ما بىدرنگ وجود خدا و همانندى او را با روح و عقل انسانى
اثبات مىكنيم.»[1]
برهان نظم از زبان فيلون
«اگر ما خانهاى ببينيم- كلئانتس!- با بزرگترين يقين و اطمينان
نتيجه مىگيريم كه آن خانه معمار يا بنايى داشته، زيرا اين دقيقا آن نوع معلولى
است كه تجربه كردهايم كه از آن نوع علت ناشى و صادر مىشود. اما مطمئنا تصديق
نخواهيم كرد كه جهان چنين شباهتى به يك خانه دارد كه ما بتوانيم با همان يقين و
اطمينان، يك علت مشابه استنباط كنيم يا بگوييم شباهت در اينجا تمام و كامل است.
اين عدم شباهت طورى روشن است كه بيشترين ادّعايىكه مىتوانى بكنى فقط يك حدس و ظن
و فرضى درباره يك علت مشابهاست.»
ممكن است ماده علاوه بر روح در اصل، منشأ يا سرچمشه نظم در درون خود
باشد و تصور اينكه چندين عنصر به واسطه يك علت درونى ناشناخته ممكن است با
عالىترين نظم و ترتيب در آيد، از تصور اينكه صور و معانى آنها در روح بزرگ جهانى
به واسطه يك علت درونى ناشناخته همانند به نظم و ترتيب در آيد مشكلتر نيست.
آيا كسى جدّا به من خواهد گفت كه يك جهان منظم بايد ناشى از فكر و
صنعتى انسان وار باشد، زيرا كه ما آن را تجربه كردهايم؟ براى محقق ساختن اين
استدلال لازم است كه درباره مبدا جهانها تجربه داشته باشيم و مطمئنا اين كافى نيست
كه ديده باشيم كه كشتيها و شهرها ناشى از صنعت و اختراع انسانى آيا مىتوانى ادعا
كنى كه چنين شباهتى را ميان ساخت يك خانه و پيدايش يك جهان نشان دهى؟ آيا طبيعت را
در چنان وضعى همانند نخستين نظم و ترتيب عناصر ديدهاى؟ آيا جهانها زير چشم تو
صورت پذيرفتهاند؟ و آيا فرصت و مجال آن را داشتهاى كه تمام پيشرفت پديدار
(فنومن) را از نخستين ظهور نظم تا كمال نهايى آن مشاهده كنى؟ اگر داشتهاى پس
تجربه خود را ذكر كن و نظريه خويش را ارائه ده. ثانيا تو بنا بر نظريه خودت دليلى
ندارى براى اسناد كمال به خدا، يا براى اين فرض كه او از هر خطا و اشتباه