نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 168
بگوييم آتش خارجى مثلا مىسوزاند، پس آتش
ذهنى هم مىسوزاند. آتش ذهنى تصور آتش است، درست است كه تصور آتش رابطهاى ماهوى
با خود آتش دارد اما عين آتش كه نيست، اثر آتش در آن ظاهر نيست. بعد يك حرف ديگرى
را خودش مىگويد و جواب مىدهد:
«و اگر بحث كنند كه آن تصور هم مانند تصور سردى و تاريكى امر عدمى
است و ممكن است مخلوق ذهن باشد، جواب مىگويم چنين نيست، ذات نامتناهى يعنى كمال
مطلق، و كمال مطلق امر عدمى نيست.[1] ... من
ناقصم و از نقص پى به كمال نمىتوان برد، بلكه به سبب تصور كمال كه در ذهن من هست
به نقص خود برخورده و طالب كمال شدهام، و نيز كمال از تصورات مجعول نيست، زيرا كه
نمىتوانم آن را متبدّل و كم و بيش كنم.»[2]
سخن كانت در ردّ برهان وجودى
اين برهان وجودى در ميان حكماى بعدى اروپا همين طور دنبال شده است.
از آن جمله يك حرفى اسپينوزا حكيم معروف آلمانى يهودى الاصل گفته است ولى چون در
آن، حرف خيلى تازهاى نيست، ديگر من معطل آن نمىشوم. لايب نيتس يكى از حكماى
معروف اروپا نيز (كه او هم آلمانى است) همين برهان را باز به شكل ديگرى قبول و
تقرير كرده است، ولى كانت آلمانى آمده و اين برهان را رد كرده است. اين امر نشان
مىدهد كه اين برهان، برهانى قوى نبوده و رد او هم رد بجايى است و ما بهجاى اينكه
حرف اسپينوزا و لايبنيتس را بخوانيم و خودمان را معطل كنيم، فقط حرف كانت در رد
نظريه آنها را برايتان نقل مىكنيم.
كانت گفته است:
«چون در براهين حكما بر اثبات وجود بارى نظر دقيق مىكنيم، مىبينيم
همه منتهى به سه برهان اصلى مىشود: يكى (برهان وجودى) كه آنسلم آورده و دكارت و
هم مشربان او يعنى اكثر حكماى جزمى و اصحاب عقل همان را به عبارات مختلف
پذيرفتهاند و به طور خلاصه اين است كه ما تصور كمال و ذات كامل را داريم. و ذاتى
كه وجود نداشته باشد كامل نيست.
(چون ما تصور كامل را داريم و اگر وجود نداشته باشد كامل نيست، پس
اين تصورداشتن