نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 166
دنياست، سخن دكارت اين است: (من فكر مىكنم
پس وجود دارم). او ابتدا در همه چيز شك كرده است. خوب، شكش كار بجايى است. هر
فيلسوفى حق دارد در همه چيز شك كند تا در ميان اين مشكوكات، يقين واقعى را پيدا
كند، بسيار كار خوبى است ولى حالا كه در همه چيز، از طبيعت و ماوراء طبيعت و خدا و
جسم و نفس و دين و حتى در وجود خودش هم شك كرده است، آمده است كه از يك نقطه يقين
شروع بكند. اول چيزى را كه به عنوان نقطه يقين مىگيرد، خود شك است. مىگويد در هر
چه كه شك كنم، در خود شك كه شك نمىكنم، چون شك وجود دارد پس من وجود دارم.
مىگويد من در اين شك مىكنم، در اين شك مىكنم، ... ولى من در اينكه شك مىكنم،
ديگر شك نمىكنم، پس من شك مىكنم، پس من فكر مىكنم، پس من وجود دارم.
البته اين حرف از نظر ادبى خيلى شيرين است، اما از نظر علمى و فلسفى
خيلى حرف بى اساسى است، حرفى است كه در ششصد سال قبل از دكارت طرح شده جوابش را هم
دادهاند، ولى اروپاييها نمىخواهند قبول كنند كه چنين چيزى نيست. عين اين حرف با
جوابش در اشارات بوعلى هست. بوعلى مىگويد هر كسى وجود خودش را قبل از هر چيزى درك
مىكند، نمىتواند به وجود خودش با دليل ديگرى پى ببرد، علم نفس به ذات خودش حضورى
است. بعد همين حرف را طرح مىكند. اگر شما بگوييد نه، من به وجود خودم هم از راه
يك اثرى از قبيل كار كردن و فكر كردن پى مىبرم (ببينيد اينجا چه حرف شيرينى
مىزند)، اگر بگوييد من چون كار مىكنم وجود دارم، به دليل اينكه فكر مىكنم وجود
دارم، از تو مىپرسم: آيا تو كه از راه فكر كردن مىخواهى به وجود خودت پى ببرى،
از فكر كردن، فكر كردن مطلق را درك مىكنى؟ مىبينى فكر كردن وجود دارد؟ در اين
صورت از آن نقطه به مفكر مطلق مىتوانى پى ببرى. چون فكر وجود دارد پس مفكر وجود
دارد، از كجا كه تو وجود داشته باشى؟ اين به تو مربوط نيست. فكرى وجود دارد، فكر
هم مفكر مىخواهد. اما اگر بگويى نه، (من فكر مىكنم) (همين كه دكارت گفته است) پس
فكر مطلق را درك نمىكنى، فكر را در حالى درك مىكنى كه اين (م) هم به آن اضافه
شده است. (من فكر مىكنم) يعنى فكر خودم را درك مىكنم. وقتى مىگويى (من فكر
مىكنم) قبل از آنكه فكر را درك كنى، مضافاليه آن را (كه خودت است) درك مىكنى.
پس قبل از اينكه فكر را درك
نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 166