عقليون بعضى از تصورات را ذاتى و فطرى عقل مىدانند و معتقدند كه آن
تصورات هيچ گونه استناد و ارتباطى به حس و محسوسات ندارد، مخصوصا نظريه عقلى كه
مبتنى است بر اينكه بعضى از تصورات، فطرى و ذاتى عقل و لازم لاينفك است- كه اولين
بار از طرف دكارت اظهار شد- آنچه دكارت معتقد است با عقل بالملكه كه به پيشنيان از
اصحاب منتسب مىكنند كوچكترين شباهتى ندارد زيرا اولًا دكارت آن تصورات را خاصيت
ذاتى عقل مىداند و مدعى است كه همان طورى كه خاصيت ذاتى جسم بعد داشتن است خاصيت
ذاتى عقل ادراك اين مفاهيم فطرى است و آن مفاهيم به هيچ چيز بستگى ندارد مگر به
خود عقل، ولى دانشمندان ما معتقدند كه تمام معقولات به تدريج پيدا مىشوند و از
محسوسات آغاز مىشوند و تمام معقولات حتى (بديهات اوليه) يك نوع وابستگى به
محسوسات دارند.
ثانيا نظر دكارت ناظر به يك سلسله (تصورات) است كه خودش نام مىبرد و
او معتقد است كه ما تصورات فطرى و ما قبل احساس داريم، ولى آنچه اين دانشمندان در
باب عقل بالملكه گفتهاند ناظر به (تصديقات) است يعنى ناظر به اين است كه ما
تصديقاتى مقدم بر تصديقات تجربى داريم، بين اين دو فرق مطلب بسيار است.[2]