نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 146
استقلال است زيرا همه اينها امور واقعى و
حقيقى مىباشند و اگر عين هستى نباشند يا از سنخ نيستى مىباشند پس واقعى نيستند و
يا از سنخ ماهيات مىباشند كه باز هم اعتبارى و غير واقعى خواهند بود. پس وقتى كه
خود هستى را با ديده عقل درمىيابيم به چيزى جز ذات واجبالوجود نمىرسيم.
از طرف ديگر به هستىهايى برمىخوريم كه بطور نسبى فاقد بزرگى، جلال،
عظمت، كمال، ثبات و استقلالاند. پس مىفهميم اينها غير آن چيزى مىباشند كه حقيقت
هستى ايجاب مىكند، اينها هستى صرف نمىتوانند باشند، هستىهايى هستند توأم با
عدم، محدوديت، نقص. عدم و نقص و محدوديت از معلوليت ناشى مىشود يعنى تاخر از مرتبه
ذات هستى.
از طرف ديگر معلول چيزى نيست كه از علت خارج شده باشد و مانند مولودى
از مادر زاييده شده باشد تا دومىبراى او محسوب گردد. معلول عين ارتباط و نياز به
علت است، عين تجلى وظهور علت است، او بودنش به علت خويش است، پس (ثانى) علت محسوب
نمىشود.
نتيجه اينكه طبق برهان فوق آنچه وجود دارد تنها ذات لايزال الهى است
با افعالش كه تجليات و ظهورات و شؤونات او مىباشند.
معلوم شد در برهان صدّيقين صدرايى مساله اتحاد وجود و ماهيت در خارج،
و به اصطلاح (عدم زيادت وجود بر ماهيت در ظرف خارج) قطعى و مسلم گرفته شده است، و البته
قطعى و مسلم هم هست حتى از نظر قائلين به اصالت ماهيت- و سپس با اتكاء به اصل اصيل
و عميق و زير و رو كن فلسفه يعنى (اصالت وجود) و اصول (وحدت حقيقت وجود)، (وجوب
ذاتى وجود)، «مساوقت وجود با فعليت و اطلاق و كمال» برهان اقامه شده است اما در
برهان وجودى آنسلم يكى از اولىترين و بديهىترين مسائل وجود يعنى (عدم زيادت وجود
بر ماهيت در ظرف خارج) مورد غلفت واقع شده است.
دكارت و لايب نيتس و اسپينوزا برهان آنسلم را با تغييرات مختصرى كه
هريك در آن دادهاند پذيرفتهاند و برسخن هريكاز آنها نظيرايرادى كه بر آنسلم
وارد كرديم وارد است.