نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 129
مىگوييم چنين نبود و شد، نفس هم در مرحله
قوه عاقله چنين است، و همان طورى كه آب و هوا و نور و حرارت و خاك، يك سلسله
(معدّات) براى سيب به شمار مىروند كه از مرحلهاى به مرحله ديگر برسد، حواس ظاهره
و محسوسات نيز معدّات قوه عاقلهاند كه از حد قوه به مقام فعليت ارتقاء يابد، و
البته بدون اين معدّات، عبور نفس از مرحله قوه به مرحله فعليت محال است. اين است
ريشه فكر عقل بالفعل و بالقوه.
علل چهارگانه
چنان كه مىدانيم ارسطو به علل چهارگانه قائل است، مدعى است هر موجود
طبيعى ناشى از چهار عامل است: فاعل، ماده، صورت، غايت. درباره علل چهارگانه
ارسطويى سخنان زيادى هست مخصوصا در باره علت غايى و در اينجا راه الهّيون از
ماديون جدا مىشود.
بوعلى مىگويد: «بحث در غايات عالىترين بخش فلسفه است».[1]
- علل چهارگانه ارسطو چنين است.
1. آن چيزى كه وجود يك شىء بسته به اوست گاهى چيزى است كه ملاك
فعليّت اين شىء است، يعنى فعليت پيدا كردن اين شىء از اوست، و اين (صورت) است.
2. اگر آن چيز، مناط بالقوه بودن اين شىء- يعنى معلول- باشد آن
(ماده) است.
3. اما اگر چيزى كه (علت) خوانده مىشود خارج از وجود و ذات شىء
باشد، يا چيزى است كه شىء به خاطر آن به وجود آمده است و آن (علت غائى) ناميده
مىشود.
4. و يا شىء از او به وجود آمده است كه (علت فاعلى) ناميده مىشود.
اكنون بايد درباره اين چهار قسم علت به بحث بپردازيم. آنچه كه در
خارج، از آن آگاهى داريم و مىدانيم وجود دارد چيست؟ آنچه كه در خارج مىتوانيم
بدانيم، اين است كه مىبينيم يك شىء به ديگرى وجود اعطا مىكند. اگر يك شىء،
موجد و خالق و آفريننده يك شىء ديگر و معطى وجود به آن باشد اين را (علت فاعلى)
مىگوييم، و نيز در مواردى مىدانيم كه يك شىء كه از شىء ديگر به وجود مىآيد
فاعل و موجد، ايجادش براى يك هدف و غايتى است كه اگر آن هدف نبود ايجاد نمىكرد،
كه آن را مىگوييم: (مالِأ جله الوجود) يا (علت غائى).