نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 125
است). منطق ارسطو يك منطق تجربى است، يعنى
براى تجربه ارزش فوقالعاده يقينى قائل است. تفاوت منطق غير ارسطويى با منطق
ارسطويى اين نيست كه او به تجربه قائل است و ارسطويىها به تجربه قائل نيستند،
بلكه تفاوت اين است كه منطق ارسطويى معتقد است كه تجربه را هم با معيارهاى شناختى
تاييد مىكنيم، كه به اين مسأله خواهيم رسيد.
پس اساس آن منطق كه نامش (منطق تعقلى) است اين است كه شناخت، معيار
شناخت است و ما در ميان شناختهاى خود، در نهايت امر به شناختهايى مىرسيم كه
(خود معيار) هستند و نيازى به معيار ندارند، مىگفتند اگر هر شناختى نياز به معيار
داشته باشد، سراغ آن معيار مىرويم، آن معيار هم نياز به معيار دارد، معيار سوم هم
نياز به معيار ديگرى دارد، پس در نهايت امر هيچ چيز شناخته نمىشود، يعنى به دنبال
مسلك شكّاكان رفتهايم و شكّاك مطلق شدهايم، پس علمى نبايد در دنيا موجود باشد.
حدود سيصدوپنجاه سال است- يعنى از زمان بيكن[1]
به بعد- كه نظريه ديگرى پيدا شده است كه در مقابل منطق ارسطويى قرار مىگيرد. اين
نظريه مىگويد هر شناختى معيار مىخواهد، ما (شناخت خودمعيار) نداريم. مىپرسيم از
نظر شما معيار شناخت چيست؟
مىگويند معيار بعضى از شناختها، شناخت است ولى آخر امر، معيار
شناخت، ديگر شناخت نيست، عمل است، يعنى معيار نهايى شناختها عمل است. پس اين اساس
منطق ارسطويى، از نظر اينها غلط است. آن ضربه بزرگى كه فكر كردند در سيصد سال پيش
به منطق تعقلى، منطق قياسى يا ارسطويى وارد كردهاند همين است و الّا اين غلط است
كه بگوييم منطق ارسطويى، قياسى بوده و تجربى نبوده، و منطق از بيكن به بعد منطق
تجربى است و قياسى نيست. درست است كه منطقهاى بعد بيشتر به تجربه روى آوردند ولى
اين حرف به اين شكل درست نيست كه منطق ارسطويى، قياس را معتبر مىداند و منطق تجربى،
تجربه را معتبر مىداند، نه، منطق ارسطويى، هم قياس را معتبر مىداند و هم تجربه
را، و منطقهايى كه مىگويند تجربه را معتبر مىدانند نمىتوانند قياس را معتبر
ندانند، اينها هم باز در آخر قياس را معتبر مىدانند.[2]