نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 115
فلسفه اخلاق افلاطون
افلاطون نظريه اخلاقى خويش را در ضمن نظريه اجتماعيش بيان مىكند. به
عبارت ديگر:
افلاطون از شاخه (سياست مُدُن) به شاخه (اخلاق) مىرسد. او بحث خود
را از عدالت اجتماعى آغاز و به عدالت اخلاقى و فردى منتهى كند.
افلاطون معتقد است فقط سه چيز ارزش دارد: عدالت، زيبايى و حقيقت.[1]
و مرجع اين سه چيز را يك چيز مىداند، و آن (خير) است. پس فقط يك چيز
ارزش دارد و آن (خير) است، و آن چيزى كه بايد در پى آن بود (خير) است، و آن چيزى
كه در پى آن بودن اخلاق است (خير) است. لازم است مطلب را توضيح دهيم:
«عدالت آن است كه كسى آنچه حق او است به دست آورد و كارى را در پيش
گيرد كه استعداد و شايستگى آن را دارد».[2]
درباره عدالت فردى مىگويد: «عدالت در فرد نيز نظام و انتظام مؤثر و
منتج است، هماهنگى قواى يك فرد انسانى است، به اين معنى كه هر يك از قوا در جاى
خود قرار گيرد و هر يك در رفتار و كردار انسان تشريك مساعى كند».[3]
پس مىبينيم كه عدالت را چه عدالت فردى و چه عدالت اجتماعى به توازن
و تناسب تعريف كرده است. توازن و تناسب، يعنى زيبايى. پس بازگشت عدالت به زيبايى
است.
از طرف ديگر: زيبايى دو نوع است، محسوس و معقول. زيبايى محسوس مانند
زيبايى يك گل، يا زيبايى طاووس، يا زيبايى يوسف. اما زيبايى معقول كه با عقل قابل
ادراك است نه با حس، مانند زيبايى راستى، زيبايى ادب، زيبايى تقوا، زيبايى ايثار و
خدمت. زيبايى معقول همان است كه از آن به نيكى يا حسن عمل يا خير اخلاقى تعبير
مىكنيم. زيبايى عدالت از نوع زيبايى معقول است نه محسوس. پس بازگشت عدالت به خير
و نيكويى است.
از طرف ديگر: عدالت، ناموس اصلى جهان است. در همه نظام هستى، اصل
عدالت و انتظام و تناسب به كار رفته است. جهان به عدل و تناسب برپا است. لهذا اگر
كسى از عدالت