نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 113
اختلافات افلاطون و ارسطو
در ميان آراء و عقايد افلاطون، خواه او را از نظر روش اشراقى بدانيم
يا نه، سه مسأله است كه اركان و مشخصات فلسفه افلاطون را تشكيل مىدهد، و ارسطو در
هر سه مسأله با او مخالف بوده است.
1- نظريه مُثُل: طبق نظريه مُثُل، آنچه در اين جهان مشاهده مىشود،
اعم از جواهر و اعراض، اصل و حقيقتشان در جهان ديگر وجود دارد و افراد اين جهان به
منزله سايهها و عكسهاى حقايق آن جهانى مىباشند، مثلا افراد انسان كه در اين
جهان زندگى مىكنند همه داراى يك اصل و حقيقت در جهان ديگر هستند و انسان اصيل و
حقيقى انسان آن جهانى است. همچنين ساير اشيا.
افلاطون آن حقايق را (ايده) مىنامد، در دوره اسلامى كلمه (ايده) به
(مثال) ترجمه شده است و مجموع آن حقايق به نام (مُثُل افلاطونى) خوانده مىشود
بوعلى سخت با نظريه مثل افلاطونى مخالف است و شيخ اشراق سخت طرفدار آن است. يكى از
طرفداران نظريه (مُثُل) ميرداماد، و يكى ديگر صدرالمتألهين است. البته تعبير اين
دو حكيم از (مُثُل) خصوصا ميرداماد، با تعبير افلاطون حتى با تعبير شيخ اشراق
متفاوت است. يكى ديگراز طرفداران نظريه مُثُل در دوره اسلامى، ميرفندرسكى از حكماى
دوره صفويه است. قصيده معروفى با مطلع ذيل دارد و نظر خويش را در مورد مُثُل در آن
بيان كرده است:
رخ
با اين اختران، نغز و خوش و زيباستى
صورتى
در زير دارد، آنچه در بالاستى
صورت
زيرين اگر با نردبان معرفت
بر
رود بالا همى با اصل خود يكتاستى
اين
سخن را در نيابد هيچ فهم ظاهرى
گر
ابونصرستى و گر بوعلى سيناستى
2- نظريه اساسى مهم ديگر افلاطون درباره روح
آدمى است وى معتقد است كه روحها قبل از تعلق به بدنها در عالمى برتر و بالاتر كه
همان عالم مثل است مخلوق و موجود بوده و پس از خلق شدن بدن روح به بدن تعلق پيدا
مىكند و در آن جايگزين مىشود.
3- نظريه سوم افلاطون كه مبتنى بر دو نظريه گذشته است و به منزله
نتيجهگيرى از آن دو نظريه است اين است كه علم تذكر و يادآورى است نه يادگيرى
واقعى، يعنى هر چيز كه ما در اين جهان مىآموزيم، و مىپنداريم چيزى را كه
نمىدانسته و نسبت به آن جاهل بودهايم براى
نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 113