responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على    جلد : 1  صفحه : 110

باشد، در حالى كه چنين نيست. پس نمى‌شود گفت بُعد از آن جهت كه بُعد است مساوى با غيرمتناهى بودن است. اگر كسى شقّ ديگر را انتخاب كند و بگويد بُعد غيرمتناهى است به دليل اينكه مجرد از ماده است- و در اين صورت ايراد قبل وارد نمى‌شود، زيرا آن ايراد وقتى وارد بود كه مى‌گفتيم بُعد از آن جهت كه بُعد است غيرمتناهى است و به ابعاد مادى كه متناهى هستند نقض مى‌گرديد- بنابراين بُعد مجرد از آن جهت كه مجرد است غيرمتناهى است نه از آن جهت كه بُعد است كه ما به الاشتراك ابعاد مادى و مجرد است، اگر چنين حرفى را بزنيد ناچار بايد بگوييد كه بُعد از آن جهت كه بُعد است غيرمتناهى بودن را اقتضا مى‌كند و از آن جهت كه مادى است و مقرون به ماده است، اقترانش به ماده متناهى بودن را اقتضا مى‌كند. پس بايد قائل باشيم كه ماده مفيد حصر- يعنى تناهى- و مفيد صورت است و حال آنكه اين مطلب مسلّم است كه ماده جز قابليت چيز ديگرى نيست. مثل اين مى‌ماند كه ما بُعد را ماده گرفته باشيم و ماده را صورت، و مثل اين است كه بُعد از آن‌جهت‌كه بُعد است هم قابليت متناهى‌بودن را دارد و هم قابليت غير متناهى بودن را، و ماده متناهى بودن را به او افاده مى‌كند، در حالى كه مى‌دانيم ماده مقيد به هيچ حالتى و صورتى و شكلى نيست. بنابراين نمى‌توانيم بگوييم بُعد مجرد غيرمتناهى است، نه از آن جهت كه غيرمتناهى بودن را از ناحيه بُعد بودنش بدانيم و نه از ناحيه مجرد بودنش. حالا اگر بگوييم كه بُعد مجرد متناهى است، قهرا براى آن صورت و شكل قائل هستيم، و آن وقت قهرا اين مسأله مطرح مى‌شود كه منشأ اين تناهى معيّن چيست؟

زيرا لازمه تناهى اين است كه در يك حد معينى محدود باشد. مثل اينكه اين جسم را كه الان مى‌گوييم متناهى است، مى‌تواند اشكال وحدود مختلفى داشته باشد. يك شى‌ء متناهى اگر ابعادش يك متر در يك متر باشد متناهى است و اگر دومتر در دو متر باشد متناهى است، يعنى الى غيرالنهايه مى‌شود براى يك جسم متناهى ابعاد فرض كرد. حال اگر بُعد مجرد متناهى داشته باشيم قهرا در يك حد معينى است. منشأ اين حد معين چيست؟ چطور شده كه متناهى به اين حد شده، نه از اين كوچكتر و نه از اين بزرگتر ناچار بايد بگوييم منشأش علل خارجى است، عوارض و اقتضاهاى خارجى است. اگر چنين بگوييم، شبيه همان حرفى مى‌شود كه در صور ماديه مى‌گويند. مثلا چرا هوا از اين مقدارى كه هست بيشتر يا كمتر نشده؟

گزاف كه نمى‌شود. ناچار بايد بگوييم: مجموع شرايط و علل خارجى كه وجود هوا را اقتضا

نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على    جلد : 1  صفحه : 110
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست