نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 108
بوده، مخصوصا كه از افلاطون همچو قرينهاى
هم در دست دارند كه گفته است افراد محسوس همه ظل و سايهاند و حقيقت چيز ديگر است.
ولى واضح است، يك وقت شخصى مىخواهد در بيان حقايق ديگران جعل و تحريف كند، اين يك
مطلب است، اما يك وقت مىخواهد ببيند عمق نظريات كسانى كه نظريهاى دادهاند چه
بوده است. بوعلى و امثال او با اينكه با مُثُل افلاطونى مخالفند هرگز چنين نسبتى
را به افلاطون نمىدهند و لهذا مىگويند افراد محسوس را معلول افراد معقول
مىدانسته، و معلول در حقايق و واقعيات مطرح است.
اينها حتى بالاتر، نسبت انكار عالم محسوس به افلاطون مىدهند. گيريم
كه كسى بيايد بگويد افلاطون عالم عقول و عالم مُثُل را حقيقت مىدانست و عالم ماده
و محسوس را باطل و پوچ مىدانست و براى آن حقيقتى قائل نبود، باز قدر مسلم اين است
كه افلاطون اصالت را به ذهن نمىداد كه بگويد عالم عقول هم از نوع ذهن است. و آن
هم روح و مجرد است و ذهن است و در حقيقت ذهن بالاترى است. امّا اينها مىگويند
افلاطون چنين عقيدهاى داشته است.
مثلًا كتاب اصول مقدماتى فلسفه ژرژپوليستر و يا كتابهاى دكتر ارانى
را ببينيد، حرفهايشان همه همين است. كتابهاى ماركيستها همه بر همين اساس است. خيلى
هم قاطع و جازم و مسلّم مىگيرند. اما گفتيم حقيقت اين نيست. افلاطون قائل به دو
فرد محسوس و فرد معقول بوده است.[1]
نظر افلاطون درباره (بُعد مجرّد از مادّه)
اصل بحث درباره مطلبى است كه (مثل افلاطونى) خوانده مىشود. در عين
حال شيخ عقايد ديگرى را كه ممكن است مبادى اين عقيده افلاطون باشد، ذكر كرده است.
شيخ بدون اينكه اسم ببرد گفت كسانى بودهاند كه مدعى شدهاند تعليميات يعنى معانى
رياضى غير مادى هستند و وجودى مجرد دارند، يعنى اعداد و مقادير حدّا و وجودا غير
مادى هستند. حدا غيرمادى هستند يعنى در تعريف آنها ماده اخذ نشده است و ذهن مىتواند
آنها را در ظرف خودش از ماده تجريد كند. به عبارت ديگر و با تعبيرى كه ما از بيان
آنها مىكنيم، مىگفتند