راه دورى نرفتهايم اگر بگوييم كه معاويه از ابتدا دريافته بود، قتل
عثمان به مصلحت و در خدمت اهداف اوست و نيز تمايل داشت بر سر عثمان آن بيايد كه
آمد؛ چه عثمان از وى يارى خواست، اما معاويه در كمكرسانى بدو تأخير روا داشت و
پيوسته چشم انتظار وقوع حوادث نامطلوبى براى او بود و آرزوى مرگش را داشت، و
آنگاه كه نيرويى بسيج كرد و به سوى مدينه گسيل داشت، دستور داد كه در ذى خشب توقف
كند و از آنجا جلوتر نرود و فرمانده را بر حذر داشت كه مبادا بگويد:
«حاضر چيزى را مىبيند كه غايب نمىبيند، چه در حقيقت حاضر در آنجا
منم و غايب تو. گويد: سپاه معاويه مدتى در ذى خشب ماند تا اين كه عثمان كشته شد و
آنگاه معاويه دستور داد به شام بازگردند. پس سپاهى را كه معاويه با وى فرستاده
بود، به شام بازگرداند. هدف معاويه اين بود كه عثمان كشته شود و آنگاه به دعوى
خونخواهى وى، مردم را به سوى خود بخواند.»[1]
[1] - شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 16، ص 154؛
النصائح الكافيه، ص 20 از بلاذرى؛ الامام على بن ابى طالب سيرة و تاريخ، ص 166.