«و لعمرى، ما قتله غيرك و لا خذله سواك لقد تربصت به الدوائر و
تمنّيت له الأمانى؛[1]
به جان خودم سوگند! جز تو كسى او را نكشت و جز تو احدى او را خوار و
بىدفاع نگذاشت. پيوسته چشم انتظار حوادث بد برايش بودى و آرزوى مرگش را داشتى.»
در نامه ديگرى به معاويه چنين نوشت:
«انك انما نصرت عثمان حينما كان النصر لك، و خذلته حينما كان النصر
له؛[2]
حقيقت اين است كه وقتى پشتيبانى از عثمان به نفع تو بود، به يارىاش
برخاستى و آنگاه كه به نفع او بود، او را بىياور و ناتوان گذاشتى.»
ابو ايوب انصارى به معاويه نوشت:
«ما را چه به قاتلان عثمان؟ آن كس كه چشم انتظار قتل او بود و مردم
شام را از يارى رساندن به او بازداشت، تو بودى.»[3]
شبث بن ربعى براى معاويه نوشت:
«تو براى گمراه كردن و جلب آرا و تمايلاتشان و براى اين كه آنان را
به زير فرمان خود درآورى، هيچ وسيلهاى ندارى جز اين كه گفتهاى: پيشوايتان به
ناحق
[1] - شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 3، ص 411؛
الغدير، ج 9، ص 150؛ النصائح الكافيه، ص 20 از كامل ابن اثير و بيهقى، المحاسن و المساوى؛
الامام على بن ابى طالب سيرة و تاريخ، ص 167 از شرح نهج البلاغه.
[2] - ر. ك: نهج البلاغه عبده، ج 3، ص 70؛ النصائح
الكافيه، ص 20؛ شرح نهج البلاغه بحرانى، ج 5، ص 81؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى
الحديد، ج 4، ص 57.
[3] - الامامة و السياسة، ج 1، ص 109 و 110؛ الغدير، ج
9، ص 151 از آن و از شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 1، ص 260.