بگزيند، خدا او را از شر آنان نگه مىدارد، و هركه رضايت مردم
را به خشم پروردگار برگزيند او را به دست مردم سپارد، و هركه ميان خود و خداوند
نيكى كند، خدا ميان او و مردم را نيكو گرداند، و هركه باطن خود را اصلاح كند
خداوند ظاهرش را نيكو مىدارد و هركه براى آخرت خود كار كند خدا دنيايش را تأمين
مىكند.»
گويند: اتابك پادشاه دمشق محتسبى خواست. مردى را كه از اهل علم بود
نام بردند. به احضارش فرمان داد. چون بيامد، پادشاه گفت: من كار حسبت را كه امر به
معروف و نهى از منكر است به تو سپردم. گفت: اگر چنين است از اين طراحه[1] برخيز و اين مسند را بردار، زيرا هر
دو ابريشميناند و انگشترى طلا را درآر، زيرا پيامبر (ص) فرمود: «حرير و طلا بر
مردان امت من حرام و به زنان حلال است»[2] سلطان از
طراحه برخاست و فرمان داد تا مسند را برداشتند، و انگشترى را درآورد و گفت: نظارت
در امور شرطه را نيز به حسبت افزودم. و مردم محتسبى با هيبتتر از او نديدند.
سبب آن بود كه چون سلطان بدو حسبت داد وى را براى مباشرت امر به
معروف و نهى از منكر شايسته ديد و اين صراحت گفتار جهاد اكبر است، چنانكه رسول خدا
فرمود: «برترين جهاد گفتار حق در نزد سلطان جاير است»[3]،
و اگر آن دانشمند بر جان و مال خود يا از حادثه مىترسيد بدان مقام نمىرسيد.
شروط محتسب
محتسب را سزاست كه آيين رسول خدا (ص) را در مورد كوتاه كردن شارب و
پيراستن موى بغل و عانه و گرفتن ناخن و پاكيزگى و كوتاهى جامه
[1]- گستردنى مربع كه بر آن نشينند، جمع طراريح(
ذيل قواميس العرب، دزى). نوعى سرير است، ر ك: تاريخ ابن بىبى، دستنويس ج 2، ص 19
[2]- قال( ص):« هذان حرامان على ذكور امتى حل
لاناثها».
[3]- قال( ص):« افضل الجهاد كلمة حق عند سلطان
جائر».