responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : انقلاب مشروطيت ايران نویسنده : براون، ادوارد؛ مترجم مهري قزويني    جلد : 1  صفحه : 82

حاج ملا على اكبر شهميرزادى بود و ديگرى حاج امين قرار شد به انبار ببرند. چون يكى از آن بابى‌ها مايه‌دار بود پولى خدمت حضرت والا تقديم كرد، او را مرخص كردند و مرا به جاى او به انبار فرستادند، واضح است انسان از جان سير مى‌شود. بعد از گذشتن از جان هرچه مى‌خواهد مى‌كند.

وقتى كه به اسلامبول رفتم در مجمع انسانهاى عالم در حضور مردمان شرح حال خودم را كه گفتم به من ملامت كردند كه باوجود اين‌همه ظلم و بى‌اعتدالى چرا بايد من دست از جان نشسته و دنيا را از شر ظالمين خلاص نكرده باشم.

س- تمام اين تفصيلات را كه شما مى‌گوئيد به سؤال اول من قوت مى‌دهد از خود شما انصاف مى‌خواهم اگر شما به جاى شاه شهيد بوديد نايب السلطنه و وكيل الدوله نوشته به آن ترتيب پيش ما مى‌آوردند و آن تفصيلات را به شما مى‌گفتند جز اين‌كه باور كنيد چاره داشتيد يا خير؟ در اين صورت مقصر اين دو نفر بودند و به قتل اولويت داشتند، چه شد كه به خيال آنها نيفتاديد و دست باين كار بزرگ زديد؟

ج- تكليف بى‌غرضى شاه اين بود كه يك محقق ثالث بى‌غرضى بفرستند ميان من و آنها حقيقت مسئله را كشف كند. چون نكرد او مقصر بود سالهاست كه سيلاب ظلم بر عامه رعيت جارى است مگر اين سيد جمال الدين، اين ذريه رسول صلواة اله عليه اين مرد بزرگوار چه كرده بود كه با آن افتضاح او را از حرم حضرت عبد العظيم عليه السلام كشيدند، زير جامه‌اش را پاره‌پاره كردند، آن‌همه افتضاح به سرش آوردند او غير از حرف حق چه مى‌گفت؟ آن آخوند چولاق شيرازى كه از جانب سيد على اكبر فال اسيرى قوام فلان فلان شده را تكفير كرد، چه قابل بود كه بيايند توى انبار اول خفه‌اش كنند بعد سرش را ببرند. من خودم آن‌وقت در انبار بودم ديدم با او چه كردند، آيا خدا اينها را برمى‌دارد، اينها ظلم نيست، اينها تعدى نيست. اگر ديده بصيرت باز باشد ملتفت مى‌شود كه در همان نقطه كه سيد را كشيدند در همان نقطه گلوله به شاه خورد. مگر اين مردم بى‌چاره و اين يك مشت اهالى ايران ودايع خدا نيستند؟ قدرى پايتان را از خاك ايران بيرون بگذاريد، در عراق عرب و بلاد قفقاز و عشق آباد و اوايل خاك روسيه هزارهزار رعيت بى‌چاره ايرانى ببينيد، كه از وطن عزيز خود از دست تعدى و ظلم فرار كرده كثيف‌ترين كسب و شغل‌ها را از ناچارى پيش گرفته‌اند. هرچه حمال و كناس و الاغى و مزدور در آن نقاط مى‌بينيد همه ايرانى هستند. آخر اين گله‌هاى گوسفند شما مرتع لازم دارند كه چرا كنند شيرشان زياد شود كه هم به بچه‌هاى خود بدهند هم شما بدوشيد. نه اين‌كه متصل تا شير دارند بدوشيد شير كه ندارد گوشت تنشان را بكلاشيد. گوسفندهاى شما همه رفتند متفرق شدند نتيجه ظلم‌

نام کتاب : انقلاب مشروطيت ايران نویسنده : براون، ادوارد؛ مترجم مهري قزويني    جلد : 1  صفحه : 82
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست