س- اينجا بعضى اطلاعات رسيد كه شما در موقع حركت غير از شيخ ابو
القاسم همسفر ديگر هم داشتيد و بعضى دستورالعملها هم از طرف آقا سيد جمال الدين
به شما داده شده بود. تفصيل آنچه چيز است؟
ج- غير از شيخ ابو القاسم كسى با من نبوده است، شاهد بر اين مطلب
غلام رضا آدم كاشف السلطنه است در قهوه خانه حاج محمد رضا، كه در باطوم است و جمعى
ايرانىها آنجا هستند. غلام رضا قبل از آمدن ما تقريبا 20 الى 25 روز كمتر يا
بيشتر از اسلامبول حركت كرد. چون در راه باطوم تا بادكوبه چند پل خراب شده بود در
قهوهخانه توقف كرده و مشغول خياطى بود كه ما رسيديم و در بين راه از تفليس به اين
طرف جوانى اروميهاى برادرى دارد صاحبمنصب سوار بود و اسم خودش امير خان است،
مىگفت: برادرم درب خانه علاء الدوله منزل دارد، در راهآهن به ما برخورد باهم
بوديم، تا بادكوبه شيخ ابو القاسم با كشتى (پشتواى) از سمت (ازونآده) اورده رفت
كه به عشق آباد و از خراسان به كرمان برود و من و غلام رضا و آن دو نفر ايرانى ديگر
كه امير خان و برادرش باشند از بادكوبه به مشهد و از آنجا به بارفروش وارد شديم
بعد از رسيدن توى كاروانسرا و گرفتن بار، غلامرضا منزل انتظام الدوله رفت و
مراجعت كرده اسبابش را برداشت و رفت به باغ شاه، منزل انتظام الدوله. سه چهار روز
بعد آمد در حالتى كه لباس سفرش را پوشيده با من مصافحه كرده روانه تهران شد و من
در كاروان سراى حاج سيد حسين منزل كردم و امير خان هم به فاصله يك شب در بارفروش
ماند و روانه طهران شد و السلام.
س- دستورالعملى كه مىگويند از آنجا داشتيد نگفتيد.
ج- دستورالعمل مخصوصى نداشتم الا اينكه حال سيد واضح است كه از چه
قبيل گفتگو مىكند پروائى ندارد. مىگويد ظالم هستند از اين قبيل حرفها مىزنند.
س- پس شما از كجا به خيال قتل شاه شهيد افتاديد؟
ج- از كجا نمىخواهد. از كندوها و بندها كه بناحق كشيدم و چوبها كه
خوردم و شكم خود را پاره كردم. از مصيبتها كه در خانه نايب السلطنه و در اميريه و
در قزوين و در انبار و باز در انبار به سرم آمد. چهار سال و چهار ماه در زنجير و
كند بودم و حال آنكه به خيال خودم خير دولت و ملت را خواستم، خدمت كردم. قبل از
وقوع شورش تنباكو نه اينكه فضولى كرده بودم اطلاعات خودم را دادم بعد از آنكه
احضارم كردند.