خويش بود، پس از آزمايشى مختصر نوميد گرديد.
امّا، به سلطان ترك اميدى بيشتر بسته بود و در آن سامان نهضتى را پى نهاد- نهضتى
كه هنوز در ايران از حاميان ذىنفوذى برخوردار است- تا بين سنيان تركيه و شيعيان ايران
تفاهمى متقابل را پديد آورد. اين تفاهم نيز از يك طرف مبتنى بود بر به رسميت
شناختن خلافت عثمانى از سوى ايرانيان، و از دگر سوى به رسميت شناختن پادشاه ايران
به رهبرى شيعيان از جانب تركان و همچنين موجب ترك متقابل اعمالى بود كه خصومت
موجود بين ايندو قلمرو عظيم مسلماننشين را دامن مىزد. چراكه وى علانيه مىديد كه
هردو امپراتورى را خطراتى همسان تهديد مىكند و تنها با وحدت عليه دشمن مشترك، به
عوض اتلاف توان و نيرو در ستيزهجويىها و مناقشات مسلحانه ادوارى، مىتوان به
رهايى از هلاك قريب الوقوع اميدوار بود. حتى برخى از مجتهدين و علما نيز به سوى
اين سياست جذب گشتند. امّا، هنگامى كه اين افراد طى انقلاب اخير ايران، تا حدى به
سبب تمايل و حس همدردى طبيعى و قدرى هم به دليل ضرورت، از نهضت مشروطيت حمايت
كردند، سلطان عبد الحميد، كه تا ژوئيه 1908 هيچكس را جسارت اداى كلمه «مشروطيت» در
حضور وى نبود، تمامى روابط خود را با ايشان قطع كرده و با صدور جواز عبور سپاهيانش
از مرزهاى شمالغربى ايران بر معضلات و نابسامانىهاى كشورش افزود. بااينوجود، در
عصر نوين و درخشانترى كه حال در تركيه طلوع نموده، شايد ايدههاى سيد جمال الدين
از توفيق بيشترى برخوردار شوند.