يادداشت شماره 16 (در مورد برخورد
بهائىها نسبت به سياستهاى ايران)
روش متخذّه توسط رهبران بابى، يا بهتر بگوئيم بهايى، نسبت به نهضت
مشروطيت در ايران موضوعى است كه من شخصا نتوانستهام در مورد آن قضاوت كنم. من سه
نظريه مختلف را دريافت داشتهام، اوّلى توسط يك ديپلمات برجسته انگليسى كه معمولا
در مورد ايرانيها دركى غيرمعمول و احساس همدردى نشان داده است؛ دومى توسط يك
روزنامهنگار بسيار دلسوز و بصير كه زمان قابل توجهى را در ايران بوده است؛ و سومى
توسط يكى از رؤساى مجاهدين ملىگرا كه پس از كودتاى ژوئن 1908 در لندن پناهنده شده
بود. اين سه نظريه متضاد بهطور خلاصه ذيلا ارائه مىگردد:
1. اين نظريه كه عباس افندى (يا عبد البها، آنطور كه اكنون بهطور
معمول خوانده مىشود) اكيدا به پيروانش دستور داده بود كه بايد از هرگونه مشاركت
در مبارزه امتناع ورزند؛ اولا به دليل آنكه هدفهاى آنها بايد كاملا روحانى و
مفهومى باشد نه سياسى، و ثانيا به دليل آنكه حمايت آنها از مشروطيت، اگر برملا
گردد، موجب نفرت شيعيان ارتدوكس و خاصه ملايان خواهد گرديد.
2. اين نظريه كه نه تنها نهضت مشروطيت در ايران، بلكه بيدارى عمومى
ملتهاى آسيا نتيجه مستقيم اين نيروى معنوى جديد، كه به عنوان بابيسم يا بهائيسم
شناخته شده است، مىباشد.
3. و اين نظريه كه بهائيها مخالف مشروطه بودند و تا پايان به تشويق و
حمايت از شاه ادامه دادند كه اين امر تا حدودى ناشى از اين مسئله بود كه آنها فكر
مىكردند سرانجام شاه پيروز خواهد شد و مايل بودند كه محبت وى را جلب نمايند؛ تا
حدودى نيز ناشى از آن بود كه از مجتهدان و ملاها، كه همانطور كه مشاهده كرديم
عموما از جناح مردمى حمايت مىكردند، نفرت داشتند؛ و تا حدودى نيز از سپاسگزارى
آنها نسبت به روسيه، كه الطاف بسيارى نسبت به آنها ابراز داشته و به آنها اجازه
داده بود كه عشق آباد را يكى از مراكز اصلى خود سازند و در آنجا يكى از معدود
مكانهاى عبادت خود را برپا دارند، ناشى مىشد.
من مطمئن نيستم كه كداميك از اين سه نظريه حقيقت دارد، امّا غالبا
اين سئوال را از دوستان ايرانى خود پرسيدهام: «اگر يك بهايى مؤمن و پرشور
مىتوانست بين يك ايران قدرتمند و مستقل با اسلام به عنوان دينى رسمى آن يا ايرانى
كه ايالتى از روسيه گرديده و بهايىگرى دين رسمى آنست انتخاب كند، كداميك را
انتخاب مىكرد؟» تقريبا در تمامى موارد پاسخ آن بوده است كه وى شق دوم. همان
جهانگرايى بهايىگرى نمىتواند يك وطنپرستى پرشور را تشويق كند و جمله ذيل گفته