«سوم سپتامبر 1883، صابونجى (منشى خصوصى من)
بهمراه شيخ جمال الدين وارد شد.
هنگاميكه من او را در لندن، در فصل بهار، ملاقات كردم وى لباس شيخى
خود را در بر داشت. اكنون وى لباسهاى دوخت استامبولى را در بر دارد كه چندان هم
بر اندام وى غيربرازنده نمىباشد. وى چند كلمهاى از زبان فرانسه فراگرفته، امّا
از نقطهنظرهاى ديگر تغييرى ننموده است. سخنان ما پيرامون هند، و توانايى من در
كسب اعتماد واقعى مسلمانان آنجا بود. وى اظهار داشت انگليسى بودن من اين امر را
بسيار دشوار خواهد ساخت، زيرا تمامى آنان كه چيزى براى از دست دادن دارند، از
حكومت، كه در همهجا جاسوسانى دارد، در وحشت هستند. شخص وى تقريبا به صورت يك
زندانى در منزلش نگاه داشته شده و از بيم اوضاع وخيمتر هند را ترك گفته بود.
هرشيخى كه در هند شهرت كسب مىكرد، مورد تعقيب و آزار قرار مىگرفت و اگر در ادامه
يك مسير مستقل اصرار مىورزيد، به اين يا آن اتهام به جزاير «اندامن» فرستاده
مىشد. وى گفت مردم درنمىيافتند كه خيرخواه آنها هستم و بيش از آن محتاط بودند كه
سخنى بگويند. مردم فقيرتر ممكن بود [چيزى بگويند، امّا] شيوخ يا شاهزادگان خير. وى
معتقد بود حيدرآباد بهترين نقطه براى من خواهد بود، زيرا پناهندگانى از تمامى
ايالات هند در آنجا بودند كه كمتر از ديگران از حكومت انگليسى وحشت داشتند. وى گفت
تعدادى نامههاى خصوصى، جهت توضيح موضع من، خواهد نوشت، و [نيز نامههايى] براى
برخى از سردبيران روزنامههاى اسلامى خواهد نگاشت. به او گفتم كه موقعيت سياسى (در
انگلستان) چگونه است، و بهنظر من تا چه حد ضرورى است كه مسلمانان نشان دهند كه در
حمايت از سياست «ريپون» به هندوها پيوستهاند. همه چيز بستگى به اين داشت كه
هندوان يك جبهه متحد را به نمايش بگذارند.
وى گفت كه اگر بتوان براى آنها ثابت نمود كه افرادى در انگلستان وجود
دارند كه با آنها همدردى مىكنند، ممكنست آنها شجاعت پيدا نمايند، امّا آنها فقط
مقاماتى را مشاهده مىكنند «كه هيچگاه، به هنگام صحبت با آنها، لبخند نمىزنند.»
«14 سپتامبر 1883. جمال الدين، سنّه (ابو نظّاره) و صابونجى براى
صبحانه آمدند و ما تمام روز را به گفتگو پرداختيم. شيخ نامههايى را كه نوشته بود
با خود آورده بود ... و اين نامهها ممكنست ارزش بسيارى داشته باشند. وى نكات
جالبى را در مورد ملّت و خانواده خويش براى ما بازگو نمود. وى ايده مربوط به سامى
بودن، افغانها را رد مىكند و مىگويد، برعكس، آنها همچون ديگر سكنه شمال هند
آريايى هستند. امّا خانواده خود وى عربند و همواره سنت زبان عربى را حفظ
نمودهاند، زبانى كه وى، در حد كمال، بدان سخن مىگويد. وى همچنين در مورد تاريخ
سخنرانى كرد. من شعر خود به نام