دوستان يهودى خود ايستادند تا توانستند آنها
را به خانههاى خودشان ببرند[1].»
نهضت در پايتخت از رشت شروع شد، جايى كه مليّون توسط شمار قابلتوجهى
از قفقازيهايى تقويت شده بودند كه، به قول آقاى چرچيل[2]،
از طريق كشتيهاى بخارى روسيه، بدون مواجهه با هيچگونه دشوارى، موفق به گشودن راه
خود به آنجا گرديده و تفنگهايشان را هم با خود آورده بودند. در 14 مارس گزارش شد
كه جاده رشت به تهران، تا حدود 40 مايلى شمال قزوين، در اختيار مليّون رشت قرار
گرفته است. امّا آقاى چرچيل در يادداشت 18 مارس خود[3]
مىنويسد كه آنها حدود 100 مايل از اين جاده، تا «يوزباش چاى» را در اختيار دارند.
از آنجا به بعد پيشروى آنها براى مدتى كندتر گشت و تا 8 مارس مواضع خود را تا كرند،
واقع در سمت جاده قزوين به تهران، پيش بردند.
احتمالا منتظر بودند تا رفقاى اصفهانيشان پيشروى را آغاز كنند و
ظاهرا اين امر به دليل انجام مذاكرات لازم براى متحد ساختن تمامى رؤساى بختيارى در
يك تلاش مشترك و براى فرصت دادن جهت گردآوردن نيروهاى تقويتى بيشتر از بختياريها
به سردار اسعد، كه، از پاريس از طريق خليج فارس و محمرّه، به ايران بازگشته بود،
به تأخير افتاد. سرانجام در 3 مه، او و برادرش صمصام السلطنه «مشتركا به تمامى
سفارتخانههاى خارجى تلگراف زده و از اقدامات انجام شده براى نجات تبريز سپاسگزارى
كردند، امّا درعينحال از قدرتها خواستند كه ديگر در امور داخلى كشور دخالت نكنند
و پس از ابراز وفادارى به شاه، چنين افزودند كه آنها و ساير مليّون تصميم دارند
براى واداشتن شاه جهت وفاى به وعدههايش[4]
به مردم خود، به سوى پايتخت راهپيمايى كنند.
ده روز قبل، در 22 آوريل، نمايندگان بريتانيا و روسيه يادداشت
شديدالحنى را به شاه ارائه دادند كه در آن خاطرنشان شده بود در نتيجه نقض مستمر
وعده و امتناع وى از پذيرش نصايح عاقلانه اعتدالگرايانه، و سرسپردگى وى به گروه
مشاوران مخفى مرتجع كه احاطهاش كرده بودند، «وضعيت از بد هم بدتر شده و حال دشوار
بتوان به نقطهاى از كشور، به استثناى پايتخت، اشاره كرد كه در آن حكومت مركزى از
اقتدار برخوردار باشد[5].» پس از
برشمردن رذايل ناشى از سياست بىباكانه و مرتجعانه آن اعليحضرت، و اعلام اينكه
«تنها آرزوى آنان سربرآوردن ايران از بحران رقتبار