responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : انقلاب مشروطيت ايران نویسنده : براون، ادوارد؛ مترجم مهري قزويني    جلد : 1  صفحه : 275

قرارگاه به من داد.

«دروغ مى‌گويى ناكس! قرارگاه شما نمى‌تواند تفنگ سه‌خان روسى داشته باشد. تحويلش بده!»

«پليس سعى در اعتراض دارد و اعلام مى‌كند كه هيچ‌كس جز مقامات مافوق وى حق ندارد كه تفنگش را از او بگيرد. در يك مورد يكى از افراد پليس، به خاطر اعتراض سيلى خورد.»

«سربازان و خاصه افسران بسيار خوب مى‌دانند كه تقريبا تمامى افراد پليس و شمار بيشترى از فدائيان مسلح به تفنگهاى سه‌خان روسى هستند. اين تفنگها قاچاق هستند و در سراسر دوران انقلاب و به مقدار زياد از قفقاز وارد شده‌اند، درست همانطور كه فشنگها وارد شده‌اند و توسط انجمن و سواركاران شخصى به مقدار بسيار زياد خريدارى گرديده‌اند. در اينجا يك تفنگ سه‌خان حدود 200 روبل ارزش دارد. علاوه بر آن، تفنگهاى به اصطلاح «سه‌خان تقلبى» در اينجا بسيار متداول است (تفنگهايى كه از يك لوله ساخت ايران، ضامنها و ديگر قطعات قاچاقى روسى ساخته شده‌اند.) اين تفنگها هرقبضه 75 روبل ارزش دارند و بسيار بد هستند. به‌علاوه، شمار بسيار زيادى تفنگهاى «بردانكا» (تفنگهاى قديمى قفقازى)، مارسينى تفنگهاى مگزين، موزر، و تفنگهاى قديم فرانسوى و اتريشى در اينجا وجود دارند.»

«سربازان در موقع خريد در بازار نيز خوشگذرانى مى‌كنند. يكى از آنها چيزى را مى‌خرد كه ده كوپك (5/ 2 دينار) ارزش دارد و او 2 كوپك مى‌پردازد. مى‌گويد «هرچه را كه بهت مى‌دهند بگير وگرنه، اصلا هيچ‌چيز نخواهى گرفت!» مع‌هذا، بايد اعتراف كرد كه افراد كاسب قيمتهاى وحشتناكى را از روسها مطالبه مى‌كنند (حدود ده برابر قيمت معمول.)»

«من وارد بانك مى‌شوم و در راهرو را باز مى‌كنم. واى! راهرو بوى يك اتاق انتظار درجه سه را دارد. به طرز وحشتناكى تنگ است و بوى بد تنباكو در فضا پيچيده. روى كف زمين، روى كيفها، افراد ژوليده عجيب و غريبى نشسته‌اند. آه! آنها سربازان ما هستند، با پيراهنهاى كثيف خاكسترى كه از خاك پوشيده شده است. ابتدا تميز آنها از كف خاكسترى زمين دشوار است.»

«مى‌پرسم، چرا اينقدر سرباز اينجاست؟ به‌نظر مى‌رسد كه آنها آمده‌اند بانك را تصرف كنند.

اكنون همه‌جا نگهبان وجود دارد. يك شب سربازان روسى حتى در شهر گشت زدند. يكى از فدائيان ارمنى به من گفت: «من حدود ساعت 11 به خانه مى‌آمدم. ناگهان صداى فرياد «ايست، چه كسى آنجاست؟» را شنيدم. توقف كردم. آنها به طرف من آمدند و شروع به جستجوى بدنى نمودند. اتفاقا سربازى كه مرا مى‌گرديد، يكى از آشنايان بود. امّا قبل از من دو نفر ديگر را نيز جستجوى بدنى كرده‌

نام کتاب : انقلاب مشروطيت ايران نویسنده : براون، ادوارد؛ مترجم مهري قزويني    جلد : 1  صفحه : 275
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست