مرهون جلال و شكوه باستانى خويش است. و من
با جرئت بر آنم كه ايران از اين نظر در رديف يونان واقع است. از تمامى ملتهاى كهن
كه نامشان نزد ما آشنا است، ايران تقريبا تنها ملتى است كه هنوز به عنوان يك واحد
سياسى مستقل در چهارچوب مرزهاى قديمى خود باقى مانده- گرچه، متأسفانه، بايد گفت كه
پس از داريوش كبير كه به نقر فهرست بلند اسماء ايالات تابعه و خراجگزار، به خطى كه
حاليه نيز به وضوح خواناست، بر صخرههاى بغستان يا بيستون فرمان داد، اين قلمرو
محدود گرديده است- و كماكان مردمى در آن ساكن هستند كه با وجود دگرگونىها و
انقلاباتى كه از سر گذراندهاند، هنوز به نحوى شگفتآور متجانسند و همچنان به
نياكان باستانى خود مىمانند. ايران به كرات در ظاهر مقهور يونانيان، پارتيان،
اعراب، مغولان، تاتارها، تركان و افاغنه گشته؛ و بارها و بارها به ايالات كوچك تحت
اقتدار ملوك الطوايف تجزيه شده است؛ و بااينوجود تاكنون همواره به عنوان ملتى
متمايز با خصايص اخلاقى و طبيعى كاملا برجسته و خاص سر برآورده است.
امّا، من بر نقش سياسى اين ملت در تاريخ جهان آنچنان تأكيد ندارم كه
بر نفوذ فكرى آن. در حوزه مذهب اين كشور زرتشت را به ما داده است كه يهوديت،
مسيحيت و اسلام يكسان و به درجات متفاوت مرهون وى هستند؛ و مانى را كه گرچه خون
ايرانى به رگ نداشت، تبعه ايران بود و اين سرزمين را مركز آن مذهب غريب و اصيلى
قرار داد كه قرون بسيار مسيحيت و اسلام را از خود متأثر ساخت و آثار حاصله از
كاوشهاى اخير شهرهاى مدفون در شن تركستان چين غناى ادبى آن را آشكار گردانيده
است؛ و مزدك، نخستين كمونيست فيلسوفمشرب را؛ و بابك خرمدين(al
-Kurrami) كه
ساليان بسيار سپاهيان خلفاى عباسى را مغلوب ساخت؛ و المقنع، پيامبر نقابدار
خراسان، كه به مدد آثار تامس مور(Thomas Moore) نزد خوانندگان انگليسى چهرهاى آشناست؛ و بسيارى
ديگر؛ همانان كه نوآورىها و تندروىهاشان خود گواه انديشه بارور ملتى است كه
ايشان را پرورده است. تقريبا محال است آنچه را كه اسلام، اعم از سنتى(Orthodox) و بدعتگذار(Heterodox) ، به ايران مرهون است، اغراقآميز خواند؛
صوفيه، اسماعيليه، شيعه، حروفيه و بابيه همه يكسان بازتاب متافيزيك(Metaphysics) زيركانه انديشه ايرانى هستند. در سرتاسر زمينهاى پهناور اسلام،
تقريبا در هرنگرشى، به چيزهايى برمىخوريم كه ريشه در تاريخ ايران دارند، خواه در
تونس، جايى كه بندر ويران المهديه يادآور رؤياى عبد اللّه بن ميمون است در نابودى
عرب و اعاده اقتدار ايران؛ يا در قاهره، جايى كه دانشگاه هزار ساله الازهر ما را
به تحقق آن رؤياى سركش متذكر است؛ يا در سوريه، جايى كه دژهاى كهن «پيرمرد كوهسار»
هنوز بقاياى پى پسرانش را در خود جاى مىدهد،