responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : انقلاب الاسلام بين الخواص و العوام نویسنده : اسپناقچى پاشازاده، محمدعارف    جلد : 1  صفحه : 59

كه از امراى معتبر و فوت كرده بود، به امير يار احمد خوزانى داد و او را ملقب به نجم ثانى كرد.

هم در اين سال، يعنى روز چهاردهم سپتامبر سال هزار و پانصد و نه [1509 م‌] زلزله عظيمى در اسلامبول حادث شد. هزار و هفتاد خانه و يك‌صد و نه جامع و مسجد و يك سمت بسيار عالى عمارت دولتى و سور شهر اسلامبول را خراب و برابر تراب كرد و آب دريا بالا آمده، از سر ديوار قلعه به شهر داخل شد. و اين زلزله كه مثلش ديده نشده بود، چهل و پنج روز درين شهر حكمرانى نمود. اهالى و سلطان از شهر خارج شده، در بيرون زير چادرها و آلاچيق‌ها زندگى كردند. بعد از اينكه زلزله سكونت يافت، سلطان به اطراف احكام نوشته، پانزده هزار نفر بنا و عمله جمع كرد و مشغول به تعمير شد.[1]

[جنگ شاه اسماعيل با شيبك خان‌]

در سال نهصد و شانزده [916] جنگى فيما بين شيبك خان اوزبيك و شاه اسماعيل به ظهور پيوست و علت ظهور اين ملحمه، آنكه شاه اسماعيل ضبط مملكت خراسان را در خاطر داشت‌[2] و شيبك خان هم مى‌خواست مملكت ايران را از شاه اسماعيل انتزاع نمايد. بنابراين داعيه شيبك خان كه مغرور فتوحات پى در پى خود بود، نامه سخت بى‌حرمتانه به شاه اسماعيل فرستاده و شاه اسماعيل را به خطاب اسماعيل داروغه مخاطب ساخته، خود را بيرون از حدّ تمجيد و ستايش نمود. بعد اظهار كرد كه نيّت ايفاى وجيبه حجّ را دارم؛ بايد كه از براى قشون من در منازل ايران سيورسات جمع و ادّخار نمايى و سكّه و خطبه را به اسم ما كرده و بخوانى و خودت را هم به سرير اعلى برسانى. هرگاه از اين حكم انحراف و تمرّد مى‌نمايى، لشكر مغولستان و تركستان و بخاراى صغير و كبير و دشت قبچاق و قالموقستان‌[3] و غيره و غيره را به سردارى فلان و فلان و فلان فرستاده، چنين و چنان مى‌كنم و ايران را ويران مى‌سازم و غيره و غيره ...[4]

شاه اسماعيل كه اين نامه بخواند، با لشكر جرّار عزيمت خراسان نمود. چون از رى متوجه دامغان شد، احمد سلطان داماد شيبك خان كه حكومت دامغان داشت، به هرات‌


[1] - درباره اين زلزله بنگريد: هامر پورگشتال، ج 2، ص 766- 767

[2] - در نسخه ملى: شاه اسماعيل در خاطر داشت كه مملكت خراسان را مسخر نمايد.

[3] - در احسن التواريخ ص 150 آمده:« دلاوران و عساكر اين كه از اندجان و قند بادام و شاه‌رخيه و تاشكند و شهر سبزوار و اطرار و سبران و ارگنج و خوارزم و جيحون كنار و كاشغر و منقت تا نواحى قبچاق و قلماق مقرر شده كه استادگى نمايند ...»

[4] - در حاشيه نسخه ملى، متن نامه را به نقل از تاريخ منتظم ناصرى آورده است.( تاريخ منتظم ناصرى، اعتماد السلطنه، به كوشش محمد اسماعيل رضوانى، تهران، دنياى كتاب، 1364، ج 2، صص 752- 753). همين نامه با اندكى اختلاف در الفاظ، در: نوايى، شاه اسماعيل، ص 81 و احسن التواريخ صص 149- 150 چاپ شده است.

نام کتاب : انقلاب الاسلام بين الخواص و العوام نویسنده : اسپناقچى پاشازاده، محمدعارف    جلد : 1  صفحه : 59
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست