responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : انقلاب الاسلام بين الخواص و العوام نویسنده : اسپناقچى پاشازاده، محمدعارف    جلد : 1  صفحه : 60

گريخت و خواجه احمد قنقرات‌[1] حاكم استراباد نيز فرار كرد و بزرگان استراباد با پيشكش در بسطام به خدمت شاه اسماعيل رسيدند. شيبك خان با آنكه دايم به لاف‌وگزاف مى‌گفت عن قريب لشكر به حدود عراق و آذربايجان مى‌كشيم و بعد از تسخير آن مملكت، متوجه حجاز مى‌شويم؛ اما لشكر آراسته و جنگجوى شاه اسماعيل را كه زياده از عسكر خود ديد، خوف بر او استيلا يافته، در اواخر رجب به مرو گريخت.

شاه اسماعيل به مشهد مقدّس رفته، بعد از زيارت مرقد حضرت امام ثامن ضامن- عليه- به عزم مرو انتهاض كرده، در بيستم ماه شعبان، به ظاهر مرو نزول نموده، هفت روز جنگ سخت ميان عساكر شاه اسماعيل و لشكر شيبك خان در كار بود. روز بيست و هشتم شعبان شاه اسماعيل تدبير كرده، از دور شهر مذكور به قريه محمودى كه در سه فرسخى شهر است، عقب نشست. شيبك خان سه روز احتياط كرده، از قلعه بيرون نشد. بعد از سه روز با امرا، به خصوص با جان وفا ميرزا مشورت كرد. امرا به تعاقب اردوى شاه اسماعيل اظهار رضايت نكرده، گفتند كه منتظر ورود لشكر عبيد خان و ساير خوانين شده، بعد از ورود آنها جنگ ميدانى با قزلباش بنماييم؛ زيرا لشكر حاضر ركاب ما، نسبت به لشكر شاه اسماعيل كمتر و بى‌قدرت‌تراند. اين حرف را كه شيبك خان شنيد، پر از آتش غضب شده، بناى بدگويى را نهاد.

مغول خانم زن شيبك خان، به شوهر خود گفت كه، شما مكتوبات تعرّض‌آميز به شاه اسماعيل نوشته، او را به جنگ بخواستيد. او با سپاه از پنجاه منزلى ايران، به مرو آمد. شما گريخته، در اينجا متحصن شديد. او بعد از جنگ عقب نشست، خاك بى‌ناموسى بر سر پاشيده، تعاقب ننموديد. حاليا صلاح دولت در آن است كه رعب و هراس به خاطر راه نداده، با دل قوى به ميدان محاربه رويد كه چنين حركت و بددلى عيب مردان است.[2]

شيبك خان كه اين حرف‌هاى حقارت‌آميز از مغول خانم شنيد، غيرتش در حركت شد.

صباح جمعه با سپاه خود از مرو بيرون آمده، اردوى شاه اسماعيل را تعاقب نمود؛ اما لشكر قزلباش را كه حاضر جنگ يافت، از كرده خود پشيمان شده خواجه محمد وزير را نزد جان وفا ميرزا فرستاده او را ترغيب به جنگ نمود. ميرزاى مشار اليه نسبت به خان بد گفته؛ بعد گفت: به خان بگو كه اين لشكر به غايت پرزور است. با اين مردمى كه داريم نمى‌توانيم آنها را مغلوب نمود. دريغ كه نصايح ما را قبول نكرده و خود را به كشتن دادى و عيال و اطفال ما را اسير قزلباش گردانيدى. بعد از آن صف حرب آراسته، شيبك خان در قلب لشكر ايستاد؛ اداره ميمنه را به قنبر بيگ و ميسره را به جان وفا ميرزا حوالت نمود.

شاه اسماعيل نيز تعبيه صفوف نموده، ميمنه و ميسره را به امراى نامدار مثل امير نجم ثانى‌


[1] - احسن التواريخ، ص 151: احمد قنقراط.

[2] - احسن التواريخ، ص 157.

نام کتاب : انقلاب الاسلام بين الخواص و العوام نویسنده : اسپناقچى پاشازاده، محمدعارف    جلد : 1  صفحه : 60
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست