رسوخ مودّت و يگانگى آن سلطنت مآب عدالت
مناب به درجه كمال و كمال درجه وضوح پيوسته، سكنه آن مرز و بوم از قدوم نصفت رسوم
متفجّر[1] نگشته،
رعايت خاطر همايون و جانبگيرى ما را در هر باب محمى و مرعى داشتند و با علوّ شأن،
شمّهاى از آن معطل و معوّق نگذاشته، ان شاء اللّه الأعزّ الاكرم از آن جانب نيز
همان شيوه مرضيه را معمول نموده، شكل خلاف صورتپذير نخواهد گشت و فوايد اين نعمت
جليله به ساكنان ممالك طرفين سمت ظهور يافته و فضل و شكر آن به صحايف اعمال مندرج
شده، ثواب عظيم خواهد رسيد. باقى هميشه ايّام سلطنت بر نهج محبّتگذران باد برب
العباد.[2] انتهى
الغرض، بعد از اينكه شاه اسماعيل علاء الدولة ذو القدر را از ميدان
محاربه گريزاند و دياربكر و خرپوت را فتح نمود، خان محمد استاجلو كه يكى، بل عمده
اسباب ظهور وقعه مشئوم چالدرانست، منصوب به فرمانفرمايى مملكت دياربكر نموده، عودت
كرد.
در سال نهصد و چهارده [914] با اينكه بار بيگ پرناك فرمانفرماى عراق
عرب عرض انقياد به شاه اسماعيل كرده و تاج قزلباشى بر سر نهاده و شاه مشاراليه به
او امان داده بود، اعتنا به عهد و امان خود نكرده، لشكر به عراق كشيد. چون بار بيگ
مىدانست كه نمىتواند جلوگيرى شاه اسماعيل را به عمل بياورد، به حلب گريخت و شاه
اسماعيل نيز بىمانعه داخل بغداد شده، بناى خونريزى را نهاد. جز شيعيان، هر شخصى
را كه بدست آورده كشت و غالب آثار اسلاميه و قبور مشاهير اهل سنّت را فرمود خراب
كردند و حكومت بغداد را به عنوان خليفة الخلفاء به خادم بيگ داده، متوجّه حويزه شد
و سلطان فياض مشعشعى حكمدار آن مملكت گريخته، بعد از كشتن جمعى از بىگناهان،
حويزه را ضبط كرده، حكومتش را به يكى از امرا داد و چون حاكم دزفول و حاكم لر كوچك
اظهار انقياد نموده قزلباش شدند، آنها را در حكومتشان مستقر ساخت.
هم در اين سال خان محمد استاجلو با ذوالقدريان جنگيده، گور شاهرخ و
احمد بيگ بن علاء الدولة و جمعى از امرا و قشون ذوالقدريّه را كشت و شاه اسماعيل
بعد از اين فتح، خان محمد از برايش تاج زردوزى و كمر مرصّع فرستاده، قدرش را اعلا
نمود.
در سال نهصد و پانزده [915] شاه اسماعيل بار ديگر متوجه سمت شيروانات
شده، آن ولايات را با جميع توابع و دربند را استيلا نمود و حكومت دربند را به
منصور بيگ داد و منصب صدارت را به امير سيد شريف شيرازى كه از دخترزادههاى امير
سيد شريف علامه بود، تفويض نمود و قاضى محمد كاشى كه منصب صدارت و ساير مناصب
عاليه را دارا بود از كثرت تعدّيات و مظلمه خانمانسوز او، معزول و مقتول گرديد و
جاى نجم الدين مسعود