چون در آن زمان سلطان بايزيد خان مشغول به
تدارك لوازم جهاد با فرنگ و نظم و نسق امور مملكت بودند و مع ذلك معامله سياسيه
دولت با مصريان دوستانه نبود، از مصريان و از كثرت صوفيان كه در روم سكنا داشتند،
احتياط كرده، عجالتا سكوت و مماشات اختيار نموده، ولى به حكام ولايات حكمى سخت
نوشته و ارسال داشتند كه بعدها احدى از رعيّت عثمانى را نگذارند كه به ايران بروند
و مهاجرين ايران را نيز قبول كرده، املاك و اراضى و خانههاى آن صوفيان را به آنها
بدهند كه قبل از صدور حكم به ايران كوچ كردهاند.
در سال نهصد و يازده [911] شاه اسماعيل در طارم قشلاق كرد و فرمود كه
سنّيان عراق و آذربايجان را به بهانه اينكه در جنگ پدر او سلطان حيدر حاضر شدهاند
به قتل رسانيده، اموال و املاكشان ضبط و اولاد و عيالشان را اسير نمايند و از براى
اين كار ابدال دده نامى را از امرا مأمور كرد و به مباشرت ابدال حجاج مثال، انبوهى
از سنّيان آن سامان را به بهانهاى مقتول افتادند و عداوتى كه در باب نفى شيخ جنيد
با جهانشاه قرهقويونلو داشت، فرمود مسجد آن پادشاه را كه از مآثر ممتازه اسلام
بود، به بهانه اينكه اسامى خلفا در در و ديوار آن نوشته شده، خراب كردند. و فرمود
در قزوين هر شخصى از خالدىها- از نواده خالد بن وليد- كه به دست آوردند كشتند كه
غالب اعضاى اين خانواده از علما و صلحا بودند.
در سال نهصد و دوازده [912] شاه اسماعيل در خوى قشلاق كرد و عساكر
قزلباش به جنگ اكراد رفته، ايلات را تاختند و نامه مسطور در ذيل را به دربار سلطان
عثمانى نوشته، التماس نمود كه صوفيان روم را منع از زيارت خانقاه اردبيل ننمايند.
صورت نامه شاه اسماعيل به بايزيد
دعايى كه ورد اهل اللّه تواند شد و ثنايى كه شايسته درگاه سلاطين
جهانپناه تواند گشت، از صميم اخلاص و دولتخواهى و از محض توجه و ارادت هواخواهى
به عتبه عليّه و سدّه سنيّه اسلام پناه، حضرت خلافت دستگاه، سلطنت قباب،
معدلتنصاب، حشمت انتساب، سلطان سلاطين الاسلام، منكّس رءوس عبدة الاصنام، كهف
الخواقين فى العالم، ملاذ ملوك الامم، الغازى فى سبيل الله، المؤيّد من عند اللّه،
السّلطان العالم العادل، الخاقان العارف الكامل، المنظور بعنايات الملك المجيد،
حضرت خداوندگار اسلام، سلطان بايزيد- خلد اللّه تعالى ظلال معدلته على المسلمين و
ايّد ايّام خلافته لمصالح الاسلام و المؤمنين- مرفوع گردانيده، همواره در اوقات
متبرّكه و ساعات مقدّسه ارواح قدسيّه انبيا و اوليا و اصفيا و خصوصا بواطن فيض
مواطن حضرت آبا و اجداد استمداد مىنمايد و استدعاى دوام خلافت و اعوام عدل و رأفت
آن حضرت خداوندگارى اسلام مدارى مىرود، بوده «انّه سميع مجيب».
بعد هذا، بعزّ اصغا و شرف انهاء و خدام عدالت انتساب و نوّاب حشمت
مآب رسانيده مىشود كه بر رأى عالمآرا پوشيده نيست كه از قديم الايّام الى الآن،
به خاندان ما نسبت ارادت