در عكس معامله، هرگاه به حيف سيف، مالك ايران
هم باشند، از شرق و غرب دولت و مملكت، خود را هدف تير عداوت عامه مسلمين قرار
داده، آنى آسوده از هجوم و اقتحام حكم داران و امراى عامه اسلام نمانده، مملكت
ايران محصور و اهالى آن در انظار مسلمين مقهور خواهند شد. پس، مصرع:
«چرا
عاقل كند كارى كه بازآرد پشيمانى»
مملكت پادشاه مىخواهد؛ پادشاه، مملكت و رعيّت، و اين هر دو به عدالت
معمور و مرفّه مىشود، پادشاه، با دين و مذهب كه از امور معنويه و اخرويّه است، چه
كار دارد؟ اگر آن سيادت مآب نصايح مشفقانه اينجانب را اصغا و قبول فرمايند، شكى
نيست كه هميشه دولت ابد مدّت عثمانى را ظهير و معين امارت و حكومت آن ولا يافته،
عند الاقتضاء معاونت فعليه هم خواهند ديد، «وَ ما عَلَيْنا
إِلَّا الْبَلاغُ»[1]
چون درين ولا، بنا بر تأسيس اساس و داد و تمهيد لوازم اتحاد و ابلاغ
آن نصايح قدوة الاماثل و الاقران محمد چاوش بالابان- زيد قدره- به موجب سياهه
ملفوفه، حامل بعض هدايا ارسال نموده، رفت تا شرايط رسالت و روابط محبت را كما
ينبغى از اينجانب مؤدّى كرده دقيقهاى معوّق نگذارد و آنچه به زبانى سپارش شده
است، در وقت تقرير مجاز و مرخّص فرموده، خلافى در آن ملحوظ نفرمايند كه از معتمدان
و بندگان صداقتنشان قديمى و صادق القول جبلى است. و بعد از تلاقى و كسب صفا حسب
القبول و الرّضا حسن اجازت و رخصت انصراف ارزانى داشته، بتوفيق اللّه عزّ و جلّ
روانه اينجانب فرمايند. باقى ابواب معدلت و جهان مدارى به فزونى عمر و بختيارى
گشاده باد؛ الى يوم التّناد بربّ العباد.
*** شاه اسماعيل ايلچى عثمانى را با كمال اعزاز و احترام پذيرفت و
نامه سلطان را در يك مجلس علما و امرا داد قرائت نمودند. امراى شاملو و ذو القدر و
بعض از روملو نصايح سلطان را محقّ دانسته بر آن شدند كه در ترويج مذهب، اظهار شدّت
ننموده اين فقره را به طبيعت حواله كرده، به تأنّى راه بروند؛ اما غالب صوفيان و
بخصوص اشخاصى كه منافع عموميه را به منفعت شخصيه فدا مىنمايند، دانستند كه اگر
نصايح سلطان پذيرفته شود، از تاختوتاز سنيان محروم خواهند ماند، نپذيرفته آيه
كريمه «وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ
كانَ زَهُوقاً»[2] را به زبان آورده سخت اعتراض كرده روى امتناع از قبول نصايح سلطان
نمودند و بعد المشاوره مناسب ديدند كه هداياى لايقه از براى دربار عثمانى فرستاده،
در جواب نامه نيز به تقيّه رفتار نمايند و بر موجب قرار مجلس، جوابى به نامه سلطان
نوشته و به همراهى يكى از امراى شاملو ايلچى سلطانى را به روم فرستادند.
صورت نامه شاه اسماعيل به دست نيامد كه در اينجا عينا ثبت شود.