responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : انقلاب الاسلام بين الخواص و العوام نویسنده : اسپناقچى پاشازاده، محمدعارف    جلد : 1  صفحه : 39

خونريزى بسيار، ميرزا بايسنقر مقتول و لشكرش منهزم و مخذول گرديد و در درگزين نيز قرّه پيرى با كوسه حاجى جنگيده او را كشت و لشكرش شكست يافتند. بنا به اين فتوحات، سلطنت رستم بيگ در آذربايجان و كرمان و عراقين و فارس و ارّان و مغان بدون منازع استقرار بهم رسانيد.[1]

رستم بيگ كه از رقباى سلطنت خلاصى يافت، سلطان على ميرزا را به اردبيل فرستاد كه در خانقاه اجدادش مشغول ارشاد و انابت باشند. صوفيان كه ورود سلطان على ميرزا را به اردبيل شنيدند، از هر طرف به زيارت و اخذ انابت آمده، روز به روز تكثّر يافتند و رونق كار مشيخت افزون شد. رستم بيگ كه اطلاع از رونق گرفتن كار مشيخت اطلاع بهم رسانيد، به خيال افتاده، مخصوصا به اردبيل آدم فرستاده، سلطان على ميرزا و برادرانش را خواست و آنها نيز اطاعت به امر حكم دارشان نموده، به اردوى رستم بيگ آمدند. رستم بيگ از آمدن شيخ‌زادگان بسيار خرسند شده، حكم كرد اينها را به چشم نگاه دارند و از صوفيان احدى در خدمت آنها نباشد. رستم بيگ در آن زمستان در خوى قشلاق كرده، در تابستان به ييلاق رفت و قصد نمود كه سلطان على ميرزا را بكشد؛ دوستانش سلطان على ميرزا را از قصد رستم بيگ آگاه ساختند و مشار اليه نيز با برادرانش از اردو به اردبيل گريخت. رستم بيگ كه از فرار آنها اطلاع يافت، پسر خال خود حسين بيگ على خانى را به همراهى آيبه سلطان و لشكر انبوهى از عقب فراريان روانه نمود كه آنها را گرفتار نمايند و يا به قتل برسانند.

نظر به قول صاحب روضة الصفوية سلطان على فهميد كه درين جنگ مقتول خواهد افتاد، شاه اسماعيل را استخلاف نموده، او را به اردبيل فرستاد.[2] بعد متهيئ جنگ لشكر متعاقبين گرديد. آيبه سلطان در جاى مناسبى مقدارى از قشون را كمين گذارده، شروع به جنگ كرد.

بعد از چند ساعت جنگ گريز مصلحتى نمود و سلطان على ميرزا اينها را تعاقب مى‌نمود كه اسب او خندقى را نديده، پا برخلاف گذاشت، راكب و مركوب در آن گودال در غلطيدند.

لشكر آيبه سلطان كه در كمين بودند، بيرون آمده، به همراهى سيصد سوار سلطان على ميرزا را طعمه شير شمشير ساختند.

چون شاه اسماعيل طفل بود، حسين بيگ از كشتن او صرف‌نظر نمود، ولى رستم بيگ حكم سخت به حسين بيگ فرستاد سر شاه اسماعيل را هم خواست. چون بعضى از دوستان قبل از وقت فهميده بودند، متوارى شدن او را مناسب ديدند. به صواب ديد دوستان، به قدر يك ماه، شاه اسماعيل را زنان در اردبيل پنهان كرده، آخر الامر بى‌خبر از همه، شبانه به گرگان فرستادند. سه روز كه در گرگان ماند، بنا به بعض ملاحظه، اقامت مشار اليه را محبّان آن خاندان در آنجا مناسب نيافته، رحل اقامت، او را به رشت بردند و از آنجا كه كاركيا ميرزا على‌


[1] - روضة الصفوية، ص 109

[2] - احسن التواريخ، ص 11؛ روضة الصفوية، ص 111

نام کتاب : انقلاب الاسلام بين الخواص و العوام نویسنده : اسپناقچى پاشازاده، محمدعارف    جلد : 1  صفحه : 39
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست