در رسيد. صوفيان كه ورود امداد را ديدند،
قدرى جنگيده شكست يافتند و اينالمفرگويان رو به بندر گريخته، شهر و قلعه را خالى
از محافظ يافته، محصور شدند. اما قشون سليمان بيگ بيژن و لشكر شيروان شاه از عقب
آنها به يك سرعت فوقالعاده رسيده، نگذاشتند كه به طور مطلوب استحكام به قلعه دهند.
ناچار بيرون آمده در موقع معروف به تبرسران[1]
ميدان كارزار را تشكيل داده، بناى جنگ و ستيز را گذاردند. لشكر قزلباش در عين جنگ،
بل قدم به قاومه فتح و نصرت نهاده بود كه به اصابت تيرى، سلطان حيدر مقتول گرديد و
اين فقره باعث انهزام و مقهورى آنها گشت. دوازده هزار نفر قزلباش طعمه شمشير
خونپاش شده، ميدان جنگ و وغا، نمونه رود قانصوى چين و ختا گشت.
سليمان بيگ بيژن فرمود، سلطان حيدر را در تبرسران كه موقع جنگ بود با
ساير مقتولين دفن كردند و سلطان على ميرزا و سيد ابراهيم و شاه اسماعيل پسران
سلطان حيدر را هم به فرمان يعقوب بيگ از اردبيل حركت داده به فارس فرستاد و به ملك
منصور بيگ پرناك تسليم نمودند كه در قلعه اصطخر فارس مسجون گردانند.
در اينجا موقعى است كه مطلب مهمى را مؤلف اين تاريخ به نظر
مطالعهكنندگان فخام برساند و آن مطلب اين است: هرگاه نامههايى كه در باب مقتولى
سلطان حيدر فى ما بين يعقوب بيگ آققويونلو كه بايندرى هم مىنامند و سلطان بايزيد
ثانى عثمانى ردوبدل شده، به دقت مطالعه مىنماييم، مىبينيم كه سلطان حيدر مذهبى
به اسم حيدريه ايجاد كرده و از اين جهت، اين خانواده منفور سلاطين اسلام آن زمان
شده است.[2]
اما بايد دانست كه آن مذهب، همين مذهب شيعه اماميه نبوده، يك طريق
على حده بوده است كه بعد مذكور خواهد شد و از براى صدق اين مطلب لازم دانسته شد كه
صورت نامههاى مذكور، از منشآت فريدون بيگ بدون تلخيص در ذيل اين فقره استنساخ
شود.
صورت نامه يعقوب بيگ بايندرى [يا فتح نامه جنگ با سلطان حيدر]
بر رأى عالمآراى پادشاه عالىحضرت جمجاه و خداوندگار فلك رتبت ملك
سپاه، سلطان دادگستر عدالت آئين و شهريار مهر منظر ثريّا قرين، ظل الله فى
الارضين، عون الاسلام و
[2] - مؤلف بدون توجه به اين نكته كه سلطان يعقوب از
روى اعتقاد سنىگرى خود و براى خوش رقصى نزد سلطان بايزيد عثمانى اين مطالب را
عليه سلطان حيدر نوشته و طبعا قابل استناد نيست، چنين عقيدهاى را اظهار كرده است.
البته تفاوت مشى صوفيانه آن روزگار قزلباش با آنچه كه بعدها توسط علماى شيعه
اماميه تعديل و تصحيح شد، روشن است، اما سخنان سلطان يعقوب براى اين كار، قابل
استناد نيست.