عثمانى برسانند. لهذا به سرعت تمام و اهتمام
تام، اقدام به ترويج و تعميم اين مذهب حق اهل بيت حضرت فخر الانام نموده، مذاهب و
مسالك اهالى ايران را به هر طورى بود، در يك نقطه جمع كردند و به همين تدبير، راه
استيلاى عثمانيان و اوزبكان را طورى سد نمودند كه از آن روز الى امروز، احدى از
امرا و حكم داران اهل سنّت نتوانست در اين مملكت بساط سلطنت را بالاستقلال گسترد.
هرگاه سائلى از محور اين اثر بپرسد كه، آيا شاهان صفويه، صحيحا معتقد
به مذهب شيعه مىبودند و پيروى اين مذهب را مىكردند يا نه؟ آنگاه، خامه سيهجامه
با خجلت تمام جواب خواهد داد كه، جز شاه طهماسب و شاه سلطان حسين هيچيكى مسلم
حقيقى نبودند و جز طريقه حيدريه منسوب جد خودشان، طريقهاى كه راجع اسلام باشد
نداشتند.[1]
[دليل اصلى دشمنى شاه سليم با صفويان]
اما اسباب حقيقى عداوت و محاربت سلطان سليم با شاه اسماعيل. وارسته
از عرض و ايضاح است كه سلطان سليم يكى از آن سلاطين با عزم و با جلادت عثمانى بود
كه در دور استيلاى آن دولت، مالك تخت و تاج شد؛ چون عمده آمال و نخبه مقصود اين
سلطان قاهر، از زمانى كه شاهزاده و حاكم طربزون بود، طرح سياسى جدش سلطان محمد
فاتح را كه از براى تشكيل و تأسيس بناى خلافت مندرسه صدر اسلام بر نقشه خيال ريخته
و موفّق به ايصال خير وجود نشده بود، از قوّه به فعل آوردن و نام نيكو در صفحات
تواريخ عالم به گذاردن بود.
و در ذهن مصمّم شده بود كه آنگاه كه نايل سلطنت شود، بعد از اصلاحات
لازمه، رود دانوب- طونه- و درياى ونديك را به تصديق دول متجاوره، حدود ممالك اروپايى
خود قرار داده؛ بعد از ضبط ممالك باقىمانده ملوك الطوائف و امراى آسياى كوچك، از
قبيل ممالك ذو القدر و رمضاناوغلى و غيره و شامات و جزيرة العرب و مصر و طرابلس و
تونس و الجزائر و مراكش و كردستان و ارمنستان و گرجستان و عراق عرب و ايران را
استيلا نموده، لشكر به تركستان و هندوستان اسلامنشين كشيده و ملوك الطوائف اين دو
اقليم وسيع را مضمحل و منقرض نموده، به دستيارى ششصد كرور نفس مسلم، در مقابل عالم
وثنيّت و عالم نصرانيّت، يك عالم اسلاميت با شوكت تأسيس و تشكيل نموده، شوكت
اسلاميه را دو بالا كند.
آنگاه كه شاه اسماعيل بىمقدمه در مملكت ايران علم استيلا را
برافراشت و به يك
[1] - اين ادعاى شگفتانگيز و غير قابل قبولى است.
مسلما شاه طهماسب و شاه سلطان حسين، ديندارترين شاهان صفوى بودهاند، اما نسبت
دادن اين كه بقيه شاهان صفوى، بر طريقه حيدرى با ويژگىهايى كه مؤلف در آغاز كتاب
براى آن طريقه ذكر كرد بوده و مسلمان حقيقى نبودهاند، قابل قبول نيست.