سرعت فوقالعاده، ملوك الطوائف بايندريه را
مستأصل كرده، صاحب تخت و تاج شد؛ و علاوه بر اين، به واسطه ترويج مذهب شيعى كه
زمام اختيار سلطنت را معنا به دست تعصّب جهلاى عالم صفت مىدهد، تخم نفاق را رسما
به مزرع اسلام كاشت،[1] او را يك
مانع بسيار قوى و مهم در جلو تصميمات خود يافته، محض اينكه قبل از يافتن استحكام و
استقرار بناى دولتش را از بنيان قلع و قمع نمايد، هر تدبيرى بود بكار برده تا پدر
را از سلطنت خلع و بر تخت اجداد جلوس نمود. اما رخنهها كه به واسطه التجاء عمش
سلطان جم به فرنگ! و فتور و تساهل پدر در استعمال قدرت و قوّت ماديه و معنويه كه
سلطان محمد فاتح تهيه كرده بود و اغتشاش برادران چرسى و شرابى خود و عدم اعتناى
وزراى منفعتپرست در وجود دولت حاصل شده بود، او را مجبور به اصلاح و تعمير كرد.
بعد از آنكه موفق به اصلاح و تعمير آنها شده، امور كشور و لشكر را منظم ساخت، علم
استيلا را به اسم مذهب رو به ايران افراشته اعلام جنگ به شاه اسماعيل صفوى نمود.
مىگويند روزى در مجلس اين سلطان، سخنى از رفتار خلفاى امويه و عباسيه
و فاطميه و امويه اندلس و ساير حكمرانان معروف ملوك الطوائف به ميان آمده، از
محاسن و معايب آنها صحبتى گذشت. آن سلطان قاهر كه ذرهاى از جوهر رحم و شفقت در
خميره وجودش نبود، قتل عام مغولان و حركات وحشيانه مجاهدين صليب و احوال اسفانگيز
مسلمانان اندلس را متذكر شده، مانند طفل ممنوع از رضاع، بناى گريستن و اشك ريختن
را نهاده، به قدر نيم ساعت، هاىهاى گريست. بعد رو به حاضرين كرده گفت: و الله
العلىّ العظيم و بالله الكريم، مقصود سليم از اقدام به استيصال ملوك الطوائف، قوّت
اسلاميه را در نقطه واحده جمع نمودن و دين مبين حضرت احمد مختار را از آسيب پيروان
ديانت خارجه رهانيدن و شوكت
[1] - اين سخن شاه سليم است. مؤلف بايد توجه مىداشت كه
محاسبه شاه سليم، آن گونه كه وى شرح داده و حالت هوادارانه از وى به خود گرفته، بر
اساس حذف تشيع و حاكم كردن مذهب تسنن بر تمام دنياى اسلام بوده است. حتى از اين
زاويه نيز، اعمال سليم را در قلع و قمع دولت مصر و كشتن صدهزار مسلمان سنى در آن
نواحى، نمىتوان تأييد كرد؛ چه رسد به اين كه، فردى شيعه، از منظر تشيع، بخواهد به
اعمال و اهداف سلطان سليم بنگرد و آن را ارزيابى كند. از ديد يك شيعه، دولت صفوى،
تلاش جالب و قابل تأييدى را در ايجاد يك دولت شيعى، تقويت دانش و علم شيعه، قدرت
بخشيدن به عالمان و فقيهان شيعه مذهب و غيره، انجام داده و برگى زرين بر تاريخ
تشيع افزوده است. اين دولت، توانست پشتيبان صدها هزار شيعهاى باشد كه در ايران و
عراق و سرزمينهاى عربى، طى قرنها، در برابر دولتهاى سنى متعصب بىدفاع مانده
بودند و مىتوانستند به ايران شيعه اميدوار باشند. سلطان سليم مىتوانست با اين
واقعيت كنار آمده، و طرح صلح و دوستى سلطان قانصو را بپذيرد كه نپذيرفت و در حذف
دولت صفوى هم كارش به جايى نرسيد. به عكس، فشارها و تهديدهايش به دولت صفوى، اين
دولت را در برخورد با مخالفانش، جدىتر مىكرد كه در نهايت، بر اساس همان تحليلى
كه قانصو غورى داشت، به ضرر سنيانى تمام مىشد كه هنوز در اين مناطق حضور داشتند.
پس از اين، تحليل خود مؤلف را نيز خواهيم ديد كه كارهاى سليم را نيز، سبب افتراق
بيشتر دنياى اسلام مىداند.